هنگامی که درو در یک شرکت محلی جاکلیدی مشغول به کار شد، بلافاصله با سرپرست خود جورج ارتباط برقرار کرد. چیزی که در ابتدا مانند شروع یک چیز خاص به نظر می رسید، بدتر شد، زیرا رابطه آنها به سواستفاده عاطفی و آزار و اذیت در محل کار تبدیل شد و درو را تنها و درمانده کرد. درو با گزینه های محدودی روبرو شد و احساس کرد که در موقعیت خود گرفتار شده است. در محل کار، جورج جلساتی را با درو برنامه ریزی می کرد و او را تحقیر می کرد و به او می گفت که چقدر در انجام وظایفی که از او خواسته می شود ناتوان یا ناتوان است و زمانی که آنها به خانه می رسند این کار انجام می شود. سوء استفاده بی وقفه سلامت روان او را تحت تأثیر قرار داد و منجر به علائم افسردگی و اضطراب، ناتوانی در خوردن یا خوابیدن شد. درو با وجود مبارزاتش، احساس کرد که چارهای جز تحمل درد ندارد، زیرا ترک شغلش غیرممکن به نظر میرسد.
با این حال، زمانی که یک همکار نگران متوجه ناراحتی درو شد و او را به مرکز منابع خانوادگی ماگنولیا پارک ارجاع داد، بارقهای از امید ظاهر شد. در ابتدا، دیدگاه درو تیره و تار بود و بیانگر احساس عمیقی از بی ارزشی و ناامیدی بود. اما از طریق مشاوره و پشتیبانی درمانگر گزینه های انسانی، درو شروع به یافتن قدرت برای تصور زندگی بهتر برای خود کرد.
با هر جلسه مشاوره، انعطاف پذیری درو قوی تر می شد. او در خدمات مختلفی که از طریق مرکز منابع خانواده ارائه می شد، شرکت کرد. به تدریج، درو احساس عزت نفس و اعتماد به نفس خود را بازیافت. او یاد گرفت که از خود در محل کار دفاع کند، که منجر به تغییرات مثبتی مانند انتقال به یک بخش جدید با یک سرپرست جدید شد. درو از طریق درمان، مراقبت از خود را پذیرفت و فعالیتهایی را که برای او شادی میآورد، مانند پیادهروی و قلاببافی دوباره کشف کرد.
امروز، درو هر روز با خندان و امیدوار به آنچه که روز به ارمغان خواهد آورد، سر کار می رود. در حالی که سفر او به سمت شفا ادامه دارد، او متعهد به شفا دادن و تقویت روابط سالم مثبت است.