تصور کنید
زندگی کردن
یک زندگی
بدون
ترس
از سال 1981، گزینه های انسانی زندگی بیش از 500000 نفر را تحت تأثیر خشونت روابط قرار داده است. 90 درصد از بازماندگانی که برنامه ما را تکمیل کردند به سمت ایمنی و شفا حرکت کرده اند. یک زندگی بدون ترس را برای خود یا برای کسی که به او اهمیت می دهید باز پس بگیرید.

همین امروز کمک بگیرید
توانمندسازی بازماندگان

درباره گزینه های انسانی

آوا زمانی یک دانش آموز فداکار بود که در تحصیلاتش ممتاز بود و سرشار از امید برای آینده ای روشن بود. با این حال، زمانی که شراکت عاشقانه اش به چرخه ای از دستکاری و خشونت تبدیل شد، زندگی او تغییر شدیدی پیدا کرد. علیرغم موفقیت های تحصیلی، آوا احساس می کرد که از دوستان و خانواده اش به دام افتاده و منزوی شده است.
از آنجایی که طغیان های خشونت آمیز شریک زندگی او از نظر فیزیکی تشدید شد، خطرات برای او و پنج فرزندش، به ویژه نوزاد تازه متولد شده اش، غیرقابل تحمل شد. در این زمان بود که اعضای نزدیک خانواده متوجه خطری که او در آن قرار داشت را تشخیص دادند و او را تشویق کردند که به دنبال کمک باشد. آنها او را با گزینه های انسانی آشنا کردند، مکانی امن که می توانست پشتیبانی و منابع پیدا کند.
آوا که در ابتدا مردد بود و تحت تأثیر فکر رفتن بود، در نهایت تصمیم شجاعانه ای برای محافظت از فرزندانش گرفت. او که خسته اما مصمم به پناهگاه رسید، شروع به بازسازی زندگی خود کرد. با حمایت کارکنان و جامعه، آوا نه تنها از طریق آسیب های روحی خود کار کرد، بلکه قدرت و پتانسیل درونی خود را دوباره کشف کرد. او از طریق کارگاه های مشاوره و فرزندپروری، ذهنیت خود را از احساس در دام افتادن به پذیرش امید و توانمندی تبدیل کرد. سفر او الهام بخش بود و منبعی برای تشویق دیگران در پناهگاه شد.
امروز، آوا در مسکن پایدار رشد می کند، فرزندانش را پرورش می دهد، و با افتخار به گذشته نگاه می کند که چقدر پیشرفت کرده است و از پشتیبانی و منابع Human Options برای فراهم کردن ابزارهایی برای بازسازی زندگی اش به او اعتبار می دهد. آوا با وجود تحمل آزار و انزوا، مقاوم بود و اکنون زندگی بهتری برای خود و فرزندانش ایجاد می کند.
لیلا مادری فداکار برای سه پسرش بود که در یک محله ساحلی زندگی می کرد. دنیای لیلا زمانی که مبارزه شوهرش با مواد منجر به رفتارهای فریبنده و آزار عاطفی نسبت به او و فرزندانشان شد، تغییری تاریک پیدا کرد. برای محافظت از خانوادهاش، لیلا شجاعانه به دنبال یک دستور محدودکننده موقت خشونت خانگی (DVTRO) بود و از طریق گزینههای انسانی برای حمایت از او دست دراز کرد.
لیلا با یک وکیل حقوقی دلسوز در کنارش، با شجاعت با دادگاه روبرو شد و در نهایت حکم منع دائم خشونت خانگی یک ساله را دریافت کرد. با این قدرت، او برای هدایت مراحل حضانت و طلاق خود کمک دریافت کرد. از طریق یکی از کلینیکهای حقوق خانواده ما، او یاد گرفت که چگونه میتواند درخواست انتقال به یوتا کند، جایی که گروهی از دوستان، خانواده و جامعه کلیسا منتظر او بودند. پس از تحقیقات کامل در مورد حضانت کودک، دادگاه به لیلا توصیه کرد که حضانت کامل را حفظ کند و از تصمیم او برای نقل مکان به یوتا حمایت کرد. لیلا علیرغم تلاشهای مداوم همسر سابقش برای مختل کردن زندگی آنها، مانند نقض DVRO با خرابکاری خانه خانوادگیاش و ارسال پیامهای دستکاری، محکم ایستاد. با حمایت بی دریغ وکیل حقوقی خود، او درخواست تجدید DVRO خود را داد.
در آگوست 2024، لیلا بار دیگر با همراهی وکیل حقوقی خود با دادگاه روبرو شد و با موفقیت یک تمدید پنج ساله DVRO خود را دریافت کرد. امروز، لیلا با خوشحالی دوباره ازدواج کرده و در یوتا با خانواده ترکیبی خود به موفقیت می رسد. فرزندان او در محیطی سرشار از عشق، ثبات و عشق سالم رشد می کنند. لیلا سفر خود را با غرور منعکس می کند و به اشتراک می گذارد که چگونه او و خانواده اش زندگی خود را تغییر داده اند و سایه های سوء استفاده را پشت سر گذاشته و زندگی و آینده جدید خود را در آغوش می گیرند.

قبل از اینکه استفانی به Human Options بیاید، روحیهای پر جنب و جوش، ماجراجو و هنرمند بود که میتوانست هر کاری را که در ذهنش میخواست انجام دهد. اما پس از ورود به یک رابطه بد، همه چیز تغییر کرد. بدرفتاری نور او را کمرنگ کرد و به عنوان یک مادر مجرد، نگرانی اصلی استفانی به پسرش، جف تغییر کرد. او از سلامتی او می ترسید، دل شکسته از ناتوانی او در محافظت از او در برابر رنجی که متحمل می شد. جف که زمانی کودکی شاد و بی دغدغه بود، به دلیل ترس های پیرامون زندگی جدید، تغییرات خانه و نامشخص بودن محیط اطراف، علائمی از اضطراب از خود نشان داد، قادر به خوابیدن نبود. استفانی و جف در یک هتل زندگی می کردند و از خشونتی که استفانی متحمل شده بود فرار می کردند. آزار جسمی، عاطفی، کلامی، جنسی و مالی او را به نقطه شکست رسانده بود. استفانی که مصمم بود آینده ای امن برای پسرش ایجاد کند، می دانست که دیگر نمی تواند در محیط سمی بماند. او با خط تلفن گزینه های انسانی تماس گرفت و سفر او به سمت ایمنی و شفا آغاز شد.
هنگامی که استفانی در پناهگاه اضطراری ما بود، یک جامعه حمایتی پیدا کرد که به او کمک کرد تا حس خود را بازیابد. با وجود چالشهای بسیار زیاد، خوشبینی استفانی ثابت ماند، بهویژه وقتی نوبت به حمایت از پسرش میرسید. جف که با اضطراب شروع مدرسه در یک محیط جدید مواجه بود، با این انتقال دست و پنجه نرم کرد. اما استفانی مصمم بود که مطمئن شود نیازهایش برآورده شده است. او به طور خستگی ناپذیری برای برقراری ارتباط با مدرسه و منطقه تلاش کرد و اطمینان حاصل کرد که صدای او و صدای خودش شنیده می شود. تلاش های حمایتی او نتیجه داد. استفانی مدرسهای پیدا کرد که با نیازهای منحصربهفرد جف همسو بود، استرس او را کاهش داد و به او اجازه داد تا شکوفا شود. «از کمک شما در تحقق این امر و اطلاع از مدرسه مستقل بسیار متشکریم. برای جف تفاوت بزرگی ایجاد می کند. استفانی پس از جلسه با مدرسه به اشتراک گذاشت. دیدن پسرش که در نهایت در مورد تحصیلاتش احساس امنیت و هیجان داشت، گواهی بر قدرت و فداکاری استفانی بود.
امروز، استفانی و جف به سفر شفابخش خود از طریق برنامه مسکن انتقالی ما ادامه میدهند. شجاعت، انعطاف پذیری و حمایت بی امان استفانی از پسرش نشان می دهد که عشق یک مادر چقدر می تواند قوی باشد. از طریق هر چالشی، استفانی در حال بازیابی نور خود و ایجاد آینده ای امن و فرصت برای خود و جف است.
ماریا زمانی سرشار از زندگی و شادی بود - مادری دو فرزند که هر لحظه را به عنوان یک مادر با هیجان در آغوش می کشید. اما وقتی او وارد یک رابطه خشونت آمیز شد، همه چیز تغییر کرد. آنچه که با تغییرات کوچک آغاز شد، به زودی به آزار کلامی، روانی و ذهنی تبدیل شد که باعث شد او ارزش خود را زیر سوال ببرد و احساس خستگی کند. با گذشت زمان، ماریا احساس کرد که در چرخه ای از سردرگمی و انزوا گرفتار شده است و قادر به تشخیص تلفات آن نیست.
پس از سالها رنج خاموش، او به نقطه عطفی رسید. ماریا میدانست که نه تنها برای خودش، بلکه برای رفاه فرزندانش باید آنجا را ترک کند. او که به دنبال شفا بود، درمان را شروع کرد و متوجه شد که سوء استفاده تقصیر او نیست - این بخشی از الگویی بود که میتوانست از آن رهایی یابد. درمانگر او گزینه های انسانی PEP (برنامه توانمندسازی مثبت) را برای کمک به او برای درک بهتر آزاری که متحمل شده بود، پیشنهاد کرد.
در ابتدا، ماریا در مورد این برنامه مضطرب بود، مطمئن نبود که چه احساساتی ممکن است برانگیزد. اما پس از چند کلاس، چیزی تغییر کرد. او شروع به برقراری ارتباط با مطالب کرد، به وضوح در مورد تجربیات خود و احساس قدرت. با هر درس، اعتماد به نفس او افزایش می یافت. او مشتاق یادگیری شد، حتی به منابع و پشتیبانی بیشتری دست یافت.
ماریا همچنان در PEP شرکت می کند، منابع اجتماعی دیگر را بررسی می کند و درمان را ادامه می دهد. او در انعکاس سفر خود گفت: «دورهها کارهای زیادی برای من انجام میدهند. موضوعات تجربیات من را تایید می کنند و من در مورد خودم چیزهای زیادی یاد می گیرم. هرگز نمی دانستم که انکار هدیه ای بود که ذهنم برای محافظت از من از آن استفاده کرد. من از بدن و ذهنم به گونه ای شگفت زده و سپاسگزارم که قبلاً هرگز آن را احساس نکرده بودم.»
داستان ماریا داستان قدرت، دگرگونی و شجاعت است. هر قدمی که او برمیدارد، او را به بازپسگیری زندگیاش نزدیکتر میکند و به خود قدرت میدهد تا از گذشته بالاتر برود و آیندهای امن و عاری از خشونت را برای خود و فرزندانش بسازد.
داستان ونسا مانند بسیاری دیگر آغاز می شود: از بیرون، زندگی او کاملاً عادی به نظر می رسد. او با شوهر و سه دخترش زندگی می کرد و نمای یک خانواده شاد را حفظ می کرد. اما در دیوارهای خانه، ونسا و فرزندانش در حالت اضطراب دائمی بودند و احساس می کردند که دائماً روی پوسته تخم مرغ راه می روند. خلق و خوی شوهرش مانند سایه ای تاریک بر سر خانه شان بود و هر لحظه را غیرقابل پیش بینی می کرد. تا زمانی که او نیازهای او را برآورده می کرد، هرج و مرج قابل کنترل به نظر می رسید - اما در عمق وجود، ونسا می دانست که زندگی اینگونه نیست. با گذشت زمان، واقعیت وضعیت او آشکارتر شد. ونسا متوجه شد که تمام مسئولیتها (آشپزی، نظافت، پرداخت قبوض) را انجام میدهد و اساساً خانه را به تنهایی اداره میکند در حالی که کنترل شوهرش بر آنها سختتر شده است. بار عاطفی غیرقابل تحمل شد، و پس از یک رویارویی به خصوص انفجاری، جایی که او خشم خود را بر سر فرزندانشان پراکنده کرد، ونسا به نقطه شکست رسید. او متوجه شد که دیگر نمی تواند اجازه دهد ترس زندگی آنها را دیکته کند. با هر ذره شجاعت، او به گزینه های انسانی رسید و امنیت را در پناهگاه اضطراری یافت.
او برای اولین بار خود را فردی مستقل و شایسته احترام و آزادی دید. این سرپناه نه تنها یک پناهگاه امن، بلکه محیطی پرورش دهنده نیز فراهم کرد که در آن او بتواند شفا یابد و قدرت خود را دوباره کشف کند. با حمایت کارکنان متعهد و منابع ارزشمند، او شروع به تصور آینده ای پر از امید کرد. این حمایت به او اجازه داد تا برای خود و دخترانش آپارتمانی پیدا کند - فضایی که در نهایت بتوانند احساس امنیت کنند و شروع به بازسازی زندگی خود کنند. ونسا اکنون ثبات لازم را دارد تا روی پس انداز پول و برنامه ریزی برای آینده خود تمرکز کند. در طول قدم زدن در آپارتمان جدیدش، سنگینی سفر او را فرا گرفت. او با اشک سپاسگزاری در چشمانش گفت: «این به نظر واقعی نمی رسد. «احساس میکنم با حمایتی که Human Options از خانوادهام میکند بسیار خوش شانس بودم. من فقط برای هر کاری که برای کمک به ما انجام دادید بسیار سپاسگزارم.»
مردیت، دستیار شهرستان اورنج، همیشه آرزوی زندگی بهتری برای خود و سه دخترش داشت. در سال 2018، او و شریک زندگیاش با هم خانهای خریدند، اما چیزی که به عنوان یک فصل امیدوارکننده آغاز شد، به سرعت تاریک شد. آزار لفظی به درگیریهای فیزیکی افزایش یافت و حسادت شریک زندگیاش تبدیل به تهاجمی شد و باعث شد که او حرکات مردیث را از طریق ردیابها و تگهای هوایی مخفیانه دنبال کند.
مردیت که احساس می کرد در دام افتاده بود، تنها مکان امن و آرامش در گاراژ او بود تا از آشفتگی درونش فرار کند. محیط غیرقابل تحمل شد زیرا او هر روز با تحقیر و ترس روبرو می شد و اغلب مجبور بود برای محافظت از دخترانش در برابر خشم شریک زندگی خود کار را ترک کند. او که از تغییر ناامید بود، از طریق مرکز عدالت خانوادگی سانتا آنا، جایی که به گزینه های انسانی متصل بود، حمایت پیدا کرد.
مردیت با راهنمایی یک وکیل حقوقی شروع به تصور زندگی عاری از سوء استفاده کرد. آنها با هم برای ایمنی برنامه ریزی کردند و وقتی متوجه شد که خطری که دخترانش با آن روبه رو هستند در حال افزایش است، گامی شجاعانه برداشت: به پناهگاه اضطراری ما رسید. مردیت پس از ورود به پناهگاه، در یک کلینیک حقوق خانواده شرکت کرد و مشاوره حقوقی ضروری را به دست آورد که به او اجازه داد تا از امنیت خود و دخترش دفاع کند.
با گذشت زمان، مردیث ناامیدی خود را به قدرت تبدیل کرد. او حکم منع دائم و حضانت کامل دخترانش را گرفت و با عزم تازهای شروع به طلاق کرد. دیگر غرق اشک نبود، او به عنوان یک مدافع انعطاف پذیر برای خود و خانواده اش ظاهر شد. امروز مردیث یک مادر مجرد اختصاصی است که بین کار و فعالیت های فوق برنامه دخترانش تعادل برقرار می کند و در عین حال فعالانه در برنامه های شفا شرکت می کند.

ایزابلا قبل از ورود به گزینه های انسانی، زندگی خود را وقف کمک به دیگران به عنوان کارگر موردی در یک مرکز مراقبت از بزرگسالان کرد. تعهد او به ارائه خدمات و منابع به مشتریانش گواهی بر طبیعت دلسوز او بود. با این حال، زمانی که شریک زندگی او شروع به تهدیدات عاطفی و مالی کرد، زندگی خود او به سمت تاریکی رفت و موقعیتی وحشتناک و خطرناک ایجاد کرد. تهدید می کرد که درآمدش را می گیرد تا نتواند برود. در هفتههای منتهی به ورود او به گزینههای انسانی، آزارگر ایزابلا تهدیدات خود را با گفتن اینکه او را خواهد کشت، به محل کارش سر میزند و با تماسها بمباران میکند، افزایش میدهد که در نهایت باعث شد او مجبور به ترک شغلش شود. نقطه عطف یک روز زمانی بود که شریک زندگی او تماس تکان دهنده ای با دخترشان، هانا برقرار کرد. او در نمایش وحشتناکی از ارعاب، پرسید که آیا ایزابلا میخواهد او بمیرد؟ ضربه روحی ناشی از چنین رویارویی ایزابلا را وادار به انجام اقدامات قاطع کرد. ایزابلا که با نیاز فوری به فرار مواجه شد، گام شجاعانه را برداشت و به پناهگاهها رسید تا برای همیشه آنجا را ترک کند و گزینههای انسانی را در جستجوی امنیت پیدا کرد.
ایزابلا غرق شد. او با شک و تردید در مورد توانایی خود برای بزرگ کردن هانا به تنهایی و نگرانی در مورد آینده اش دست و پنجه نرم کرد. روند بهبودی و یافتن پای او دلهره آور بود. با این حال، از طریق درمان و شرکت در گروه های هنر درمانی، ایزابلا شروع به بازیابی قدرت و اعتماد به نفس خود کرد. او یاد گرفت که هر زمان که احساس شرم یا گناه ناشی از ترک دوباره ظاهر می شد، دلایل فرار خود را به خود یادآوری کند.
با گذشت زمان و حمایت، تحول ایزابلا عمیق شد. او اکنون در استقلال تازه یافته خود آرامش و قدرت می یابد. او اعتماد به نفس بیشتری دارد که هانا را خودش بزرگ کند. ایزابلا و هانا به سفر خود در مرکز منابع خانواده ما ادامه دادند و با موفقیت به خانه خود منتقل شدند. Human Options با ارائه یک احساس ایمنی بسیار مورد نیاز، توانست امنیت خانه او را با قفل های جدید و دوربین Ring افزایش دهد.
امروز، ایزابلا در حال آماده شدن برای بازگشت به موقعیت خود در مرکز مراقبت بزرگسالان است، آماده است تا بار دیگر تغییری در زندگی دیگران ایجاد کند. داستان او گواهی قدرتمندی برای انعطاف پذیری و رشد شخصی است. او در جلسه آخر خود اظهار داشت: «خیلی خوشحالم که شما را پیدا کردم. دوباره برای خودم و دخترم احساس امنیت می کنم.»
قبل از آمدن به ایالات متحده، النا زندگی ثابتی در مکزیک داشت، از جمله خانه خودش. او که با وعده شریک زندگی خود مبنی بر آینده ای روشن تر رانده شده بود، جهشی از ایمان برداشت و به آمریکا نقل مکان کرد. اما واقعیتی که او با آن روبرو شد با رویاهایی که فروخته شده بود فاصله زیادی داشت. شریک زندگی او نه تنها مانع کار او شد بلکه نتوانست ویزای وعده داده شده را تضمین کند و النا و دخترش را در زندگی ای که تصورش را نمی کرد منزوی و محصور کرد.
نقطه عطف زمانی بود که النا در یک لحظه شجاعت عمیق تصمیم گرفت از فرسنو به همراه دخترش به اورنج کانتی فرار کند. سفر آنها در ایستگاه قطار آناهیم یک چرخش غیرمنتظره اما محوری داشت، جایی که الینا گم شد و به دنبال راهی برای بازگشت به مکزیک بود، با دو غریبه روبرو شد. یکی از این افراد دلسوز او را تشویق کرد تا با خط تلفن خشونت خانگی تماس بگیرد، پیشنهادی که زندگی او را تغییر خواهد داد.
از طریق حمایت برنامه مسکونی ما، النا سفر خود را برای بازسازی زندگی خود آغاز کرد. در ابتدا، او با احساس تردید دست و پنجه نرم می کرد و نیاز داشت که صداقت خود را فقط برای دسترسی به نیازهای اولیه ثابت کند. با این حال، هر روز که می گذشت، قدرت و اعتماد به نفس النا شکوفا می شد. او یاد گرفت که با قاطعیت از او کمک بخواهد و محیط جدید خود را با لطف و اعتماد به نفس در آغوش بگیرد.
امروز، النا و دخترش در یک برنامه مسکن از طریق یکی از شرکای ما پیشرفت می کنند و به سفر شفابخش خود ادامه می دهند. سخنان خود النا بازتاب عزم تزلزل ناپذیر اوست: "Quiero estar aquí y echarle ganas" - "من می خواهم اینجا باشم و تلاش کنم."
قبل از یافتن گزینههای انسانی، شان و خانوادهاش دائماً از پناهگاهی به سرپناه دیگر جابهجا میشدند و در طول یک سال، پنج بار جابهجا میشدند. آنها در ترسی همیشگی زندگی می کردند، زیرا مادر شان توسط پدرش مورد آزار و اذیت وحشیانه قرار می گرفت. مادرش از ترس اینکه شان بفهمد چنین رفتارهایی قابل قبول است، می دانست که باید از چرخه خشونت فرار کنند. یک شب، پس از چندین شب بی خوابی و نگران کننده، بالاخره در Human Options امنیت پیدا کردند.
در Human Options، شان و مادرش سفر خود را به سوی شفا آغاز کردند. شان که در ابتدا در برابر مشاوره مقاومت نشان می داد، با کنترل احساسات خود دست و پنجه نرم می کرد، اغلب در مدرسه رفتار می کرد و برای برقراری ارتباط با احساساتش مشکل بود. با وجود اکراه اولیه، از طریق جلسات متعدد مشاوره، او به تدریج شروع به باز شدن کرد. همانطور که اعتماد ایجاد شد، شان شروع به بحث در مورد احساسات خود کرد. او در مورد مهارت های مقابله ای یاد گرفت و آنها را به طور منظم تمرین کرد که منجر به پیشرفت قابل توجهی در بیان افکار و احساساتش شد. شان مشتاقانه منتظر جلساتش بود و مکانیسمهای مقابلهای موثری پیدا کرد که به او کمک میکرد موقعیتهای استرسزا را بهتر مدیریت کند. تجربه مدرسه او به طور قابل توجهی بهبود یافته است، بدون اختلال بیشتر.
شان که اکنون به خانواده بزرگشان نزدیکتر است، از گذراندن وقت با پسرعموهایش لذت می برد. او تمایل بیشتری به کشف احساسات خود پیدا کرده است و مادرش را نیز شامل می شود. شان در آخرین جلسه مشاوره خود با ابراز قدردانی گفت: "از اینکه احساسات را به من آموختید متشکرم."
نیکی یک درمانگر تحصیل کرده و کارآفرینی بود که در ایالت خود شکوفا می شد. در حالی که دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته مددکاری اجتماعی بود، در آستانه راه اندازی کسب و کار خود و نوشتن رمانی در مورد تجربیات و سفر تروما و بهبودی خود بود. با این حال، زمانی که نیکی عاشق شد، آرزوها و پیشرفت او به طور ناگهانی متوقف شد و در نهایت به یک رابطه کنترلکننده و توهینآمیز ختم شد. نیکی سالها تلاش میکرد تا بفهمد چگونه «او» میتواند به یک رابطه آزاردهنده ختم شود، حتی اگر تحصیل کرده بود و با افرادی که در روابط آزاردهنده بودند کار میکرد. نیکی که می ترسید قضاوت شود یا باور نشود، درد خود را پشت درهای بسته نگه داشت. بدرفتاری به قدری خطرناک شد که جان او را تهدید کرد و باعث شد نیکی تصمیم سختی بگیرد که خانه و ایالت خود را ترک کند تا امنیت پیدا کند.
نیکی که خود را در کالیفرنیا یافت، به سرپناهی فوری نیاز داشت و با چندین سازمان در سراسر ایالت تماس گرفت، اما نتوانست به هیچ خدمات یا پشتیبانی متصل شود. هنگامی که او با Human Options تماس گرفت، بلافاصله از او حمایت شد، یک شب قبل از انتقال به برنامه های مسکونی ما و ورود به پناهگاه برای یک شب، یک اتاق در هتل ایمن کرد. وقتی او برای اولین بار به Human Options آمد، نمی توانست نیازهای اولیه خود مانند دریافت غذا و بیمه درمانی را برآورده کند، چه رسد به اینکه خود را با یک محیط جدید آشنا کند.
نیکی از زمان پیوستن به این برنامه رشد قابل توجهی را تجربه کرده و احساس امنیت خود را دوباره به دست آورده است. از طریق پشتیبانی و منابعی که برای او فراهم شده است، نیکی اکنون در ادامه سفر خود احساس قدرت و فعالی می کند. نیکی نیازهای فوری خود را تثبیت کرده است و اکنون بر روی یافتن شغل و ادامه سفر درمانی خود متمرکز شده است. همین ماه گذشته، نیکی وبسایت رسانهای خود را راهاندازی کرد و داستانهای توانمندسازی زنان در جوامع رنگین پوست را برجسته کرد.
اندی سالها آزار غیرقابل تصوری را از سوی همسر سابقش، کارل، متحمل شد که شامل آسیبهای فیزیکی، عاطفی، کلامی و جنسی میشد. با وجود تجربیات وحشتناک، اندی حاضر نشد با گذشته خود تعریف شود، و می خواست این چرخه را بشکند و سفری شفابخش و توانمند را آغاز کند. اندی که قبلاً وارد پناهگاه ما شده و خدمات ما را به پایان رسانده بود، به سفر شفابخش و استقلال خود ادامه داد. با این حال، هنگامی که کارل پس از سه سال غیبت دوباره وارد زندگی آنها شد، صلحی که اندی با زحمت ایجاد کرده بود، از بین رفت. اندی علیرغم رزروهایش، به کارل اجازه داد تا دخترانشان را ببیند، فقط برای اینکه شاهد باشد سوفیا، دختر میانیشان، کمی بعد مسائل رفتاری خود را نشان میدهد، رفتار میکند و قوانین را در خانه رعایت نمیکند. با تشدید اوضاع، کارل شروع به تهدید اندی کرد که درخواست حضانت قانونی کامل سوفیا را بدهد و او را از اندی دور کند. در آن زمان بود که او نیاز به کمک داشت.
یک بار دیگر به گزینه های انسانی روی آورد، او در خدمات ما آرامش و راهنمایی یافت. اندی در ملاقات با یک وکیل حقوقی در مرکز منابع خانواده CHEC، خود را با یک مهلت محدود برای پاسخ به درخواست حضانت کارل مواجه کرد. او بعداً در آن روز با حضور در کلینیک حقوق خانواده، کمک های ارزشمندی از وکلای مدافع حقوقی دریافت کرد که به تهیه پاسخ و بیانیه او کمک کردند. اندی از آنجایی که وکیل حقوقی به تسهیل انتصاب میانجیگری دادگاه از راه دور کمک کرد، حمایت بی دریغ پیدا کرد. با سپاسگزاری از راهنماییها، او همچنین با فرآیند U-Visa آشنا شد و در میان آشفتگی بارقهای از امید را ارائه کرد. از طریق کلینیک مهاجرت، اندی دریافت که واجد شرایط دریافت ویزای U است، که هم وضعیت قانونی و هم حمایت را ارائه می دهد.
با حمایت شرکای ما در Community Legal Aid، درخواست صدور گواهینامه Andi برای U-Visa ارسال شد که مسیری برای ایمنی و امنیت ارائه میدهد. اندی با همراهی وکیل حقوقی ما، جلسه رسیدگی به حضانت خود را با شجاعت تازه ای دنبال کرد و احساس کرد که شنیده می شود و قدرت دفاع از خود و دخترانش را دارد. از طریق همه اینها، انعطاف پذیری و عزم اندی به خوبی می درخشد، که گواهی بر تعهد تزلزل ناپذیر او برای ایجاد آینده ای بهتر برای خود و فرزندانش است. با در دست داشتن درخواست U-Visa و حل امیدوار کننده پرونده حضانت در افق، اندی قد علم می کند و روح یک زن انعطاف پذیر را تجسم می بخشد که برای شکستن این چرخه برای دخترانش هر کاری که لازم است انجام می دهد.
هنگامی که درو در یک شرکت محلی جاکلیدی مشغول به کار شد، بلافاصله با سرپرست خود جورج ارتباط برقرار کرد. چیزی که در ابتدا مانند شروع یک چیز خاص به نظر می رسید، بدتر شد، زیرا رابطه آنها به سواستفاده عاطفی و آزار و اذیت در محل کار تبدیل شد و درو را تنها و درمانده کرد. درو با گزینه های محدودی روبرو شد و احساس کرد که در موقعیت خود گرفتار شده است. در محل کار، جورج جلساتی را با درو برنامه ریزی می کرد و او را تحقیر می کرد و به او می گفت که چقدر در انجام وظایفی که از او خواسته می شود ناتوان یا ناتوان است و زمانی که آنها به خانه می رسند این کار انجام می شود. سوء استفاده بی وقفه سلامت روان او را تحت تأثیر قرار داد و منجر به علائم افسردگی و اضطراب، ناتوانی در خوردن یا خوابیدن شد. درو با وجود مبارزاتش، احساس کرد که چارهای جز تحمل درد ندارد، زیرا ترک شغلش غیرممکن به نظر میرسد.
با این حال، زمانی که یک همکار نگران متوجه ناراحتی درو شد و او را به مرکز منابع خانوادگی ماگنولیا پارک ارجاع داد، بارقهای از امید ظاهر شد. در ابتدا، دیدگاه درو تیره و تار بود و بیانگر احساس عمیقی از بی ارزشی و ناامیدی بود. اما از طریق مشاوره و پشتیبانی درمانگر گزینه های انسانی، درو شروع به یافتن قدرت برای تصور زندگی بهتر برای خود کرد.
با هر جلسه مشاوره، انعطاف پذیری درو قوی تر می شد. او در خدمات مختلفی که از طریق مرکز منابع خانواده ارائه می شد، شرکت کرد. به تدریج، درو احساس عزت نفس و اعتماد به نفس خود را بازیافت. او یاد گرفت که از خود در محل کار دفاع کند، که منجر به تغییرات مثبتی مانند انتقال به یک بخش جدید با یک سرپرست جدید شد. درو از طریق درمان، مراقبت از خود را پذیرفت و فعالیتهایی را که برای او شادی میآورد، مانند پیادهروی و قلاببافی دوباره کشف کرد.
امروز، درو هر روز با خندان و امیدوار به آنچه که روز به ارمغان خواهد آورد، سر کار می رود. در حالی که سفر او به سمت شفا ادامه دارد، او متعهد به شفا دادن و تقویت روابط سالم مثبت است.
تنها در 14 سالگی، میشل متوجه شد که رابطهای پرآشوب و بدون حمایت خانواده و دوستان دارد. در 17 سالگی، او مادر شد و مسئولیت مراقبت از فرزندانش را بر عهده گرفت و در عین حال تحت کنترل شریک زندگی اش بود. میشل و خانوادهاش به امید شروع رابطهشان و ساختن زندگی بهتر برای فرزندانشان به ایالات متحده آمدند. با این حال، آزاری که او متحمل شد تنها تشدید شد و او را در یک کشور خارجی ترسو و منزوی کرد. فرزندان میشل در طول شب با ترس های شبانه از خواب بیدار شدند که نتیجه آن آزاری بود که در خانه رخ می داد. آخرین اقدام خشونت آمیز برای میشل لازم بود تا به دنبال کمک باشد و در پناهگاه اضطراری ما پناه بگیرد.
علیرغم مواجهه با چالش های متعدد، میشل تدبیر و انعطاف پذیری قابل توجهی از خود نشان داد. با خدمات پشتیبانی مرکز منابع خانواده و کارکنان پناهگاه، او شروع به بازپس گیری استقلال و حمایت از فرزندانش کرد. میشل با یادگیری مهارتهای اولیه مانند برقراری تماس تلفنی و حرکت در حملونقل عمومی، از هر فرصت جدید برای رشد استقبال میکرد، در حالی که فرزندانش یاد میگرفتند که چگونه احساسات خود را بیان و تنظیم کنند.
میشل با انتقال از پناهگاه به برنامه شفای خانواده، به استقامت ادامه داد. علیرغم اینکه وضعیت مهاجرت او دسترسی به کمک های عمومی را محدود می کرد، او مصمم بود که پایه ای پایدار برای خانواده اش فراهم کند. از طریق درمان و حمایت مداوم، او و فرزندانش سفری را برای شفا از آسیبی که متحمل شده بودند آغاز کردند.
دگرگونی میشل در طول سفرش عمیق بود. او از چندین بار در روز راهنمایی گرفتن تا تصمیمگیری با اعتماد به نفس، به فردی خودکفا و توانمند تبدیل شد. خوش بینی و انعطاف پذیری او به عنوان الهام بخش اطرافیانش بود و نشان داد که با شجاعت و اراده می توان بر بزرگترین موانع نیز غلبه کرد. فرزندان میشل در حال شفا هستند و در طول شب بدون بیدار شدن از وحشت شبانه شروع به خوابیدن می کنند.
همانطور که میشل به دنبال اهداف خود برای یافتن شغل و مسکن دائمی است، روحیه تزلزل ناپذیر او به عنوان چراغ امید برای آینده ای روشن تر عمل می کند. سفر او گواهی بر قدرت انعطاف پذیری است و ثابت می کند که با حمایت و اراده، هر چیزی ممکن است.
اما مادری سخت کوش بود. او در حالی که از خانواده خود مراقبت می کرد، در سکوت رنج می برد، آزار جسمی، عاطفی و کلامی شوهرش را تحمل می کرد. او بر کاری که او انجام میداد، کجا میرفت کنترل میکرد، و هر وقت دیر از سر کار به خانه برمیگشت، ناراحت میشد و به حدی میرسید که توسط او زیر اسلحه نگه داشته میشد. او می ترسید جان خود را از دست بدهد و فرزندانش را بدون مادر بگذارد. اما که از خانواده و دوستانش جدا شده بود، احساس درماندگی و تنهایی می کرد. او متوجه شد که دختر بزرگش در حال درک چیستی خشونت خانگی است. حفظ امنیت نوزاد و فرزندانش اولویت او بود. او مصمم بود که به دنبال کمک باشد و رابطه بد را ترک کند. تمایل او برای شروع یک زندگی جدید به دور از سوء استفاده، چیزی است که او را به سمت گزینه های انسانی سوق داد.
اما به خط تلفن ما رسید و وارد پناهگاه اضطراری ما شد. در ابتدا از رفتن به پناهگاه می ترسید اما می دانست که تصمیم درستی گرفته است. او بسیار تحت تأثیر این تسهیلات قرار گرفت و انتظار نداشت که پناهگاه ما مانند یک مکان عادی و امن باشد. وقتی با بچه هایش پناه گرفت، احساس آرامش کرد. اما مشتاق یادگیری و مشارکت در خدماتی بود که در اختیار او قرار می گرفت. اِما از آنجایی که احساس حمایت و امنیت می کرد، پیوسته سخت تلاش می کرد تا به اهدافش برسد.
اما در حال حاضر در برنامه شفای خانواده ما در کنار مدیر پرونده خود برای ایجاد طرحی برای ایجاد یک زندگی جدید در کالیفرنیا کار می کند. او احساس امنیت می کند و اکنون به خود و فرزندانش امیدوار است.
اوبری کسب و کار پذیرایی خود را داشت و به خود می بالید که زنی قوی و سخت کوش است. اوبری در طول زندگی حرفهای خود سالها آزار عاطفی، روانی، فیزیکی و مالی توسط همسرش مایکل را تحمل کرد. او را در انزوا نگه داشت و سلامت روانش را با تحت فشار قرار دادن مداوم و اضطراب از بین برد. هنگامی که او در مدرسه فرزندانشان داوطلب شد، درباره خشونت خانگی و خدمات حمایتی آموخته بود. او به آرامی شروع به شرکت در یک گروه پشتیبانی و توسعه یک برنامه ایمنی در حالی که مایکل در محل کار بود، کرد.
یک شب، اوبری در حال آماده شدن برای رفتن به یک رویداد پذیرایی بود که مایکل نظرش را در مورد تماشای بچه های آنها تغییر داد. سعی کرد با او استدلال کند، اما او فقط به او فریاد می زد که ساکت شود. مایکل عصبانی شد و اوبری را با مشت بسته روی صورت او تهدید کرد. خشونت مایکل در حال افزایش بود، بنابراین او شروع به کار فعالانه روی برنامه ایمنی خود کرد. اوبری با یک طرح ایمنی که توانست از سوء استفاده فرار کند، مجبور شد بین تمرکز بر ایمنی و رفاه او و فرزندانش یا حفظ تجارت خود تصمیم بگیرد. کسبوکاری که برای راهاندازی آن بسیار سخت تلاش کرد تا بتواند خود و دو پسر کوچکش را تامین کند.
اوبری از طریق مدیر پرونده خود به Human Options متصل شد که به او کمک کرد با خط تلفن تماس بگیرد. با ورود به پناهگاه مشخص بود که او تا چه اندازه آزارهای روحی و روانی را متحمل شده است. هر بار که اوبری در مورد آزار یا مایکل صحبت می کرد، احساساتی می شد و گریه می کرد. هنگامی که او با وکیل حقوقی خود ملاقات کرد، در مورد درخواست یک دستور منع موقت خشونت خانگی (DVTRO) مردد بود. او پس از شرکت در پناهگاه، برنامه توانمندسازی شخصی و مشاوره، تصمیم گرفت برای DVTRO تشکیل پرونده دهد. اوبری برای بررسی اظهارات خود در یک کلینیک حقوق خانواده شرکت کرد. وکیل داوطلب اظهارنامه او را بررسی کرد و بازخورد ارائه کرد. از آنجا تیم وکالت حقوقی ما به او کمک کرد تا یک DVTRO تشکیل دهد. او DVTRO را دریافت کرد و دستور خروج را تضمین کرد. اوبری هنوز در مورد دادگاه بسیار عصبی بود، به خصوص پس از اینکه برای مدت طولانی مایکل را ندیده بود. از طریق برنامه داوطلبانه Pro Bono HO، تیم وکالت حقوقی ما با موفقیت اوبری را به یک وکیل خانواده مرتبط کرد.
پس از ورود به مرحله دوم، او توانست به خانه بازگردد. پس از چندین ماه عدم اطمینان در مورد وضعیت مسکن خود، اوبری توانست با فرزندانش به خانه برگردد. او به دریافت خدمات وکالت حقوقی ادامه می دهد و وکیل حقوقی او همراهی دادگاه را برای جلسه بعدی حکم منع تعقیب او ارائه خواهد کرد. او به اشتراک گذاشت، "فرزندان من به قوی بودن من نیاز دارند و من باید به آنها نشان دهم که می توانم این کار را انجام دهم."
قبل از شرکت در خدمات گزینه های انسانی، بیلی در زمینه آموزشی کار می کرد و با شریک زندگی خود الیور زندگی می کرد و در انتظار اولین فرزندش بود. او در دوران بارداری متوجه رفتار غیرعادی الیور شد. او به تدریج شروع به آزار فیزیکی و لفظی او کرد. پس از به دنیا آمدن دختر اولش، آزار جسمی و کلامی شدت گرفت زیرا او شروع به آزار مالی او کرد. او اطلاعات کارت اعتباری او را جعل کرد که به بیلی هشدار داد تا اقدام کند و بهترین را برای آینده او و دخترش انتخاب کند. او به امید دریافت دستور منع برای کمک خواست، اما موفق نشد. او که مضطرب بود و احساس گرفتار شدن می کرد، در رابطه ماند و سعی کرد آن را به نتیجه برساند. پس از دو سال، او دوباره باردار شد و اندکی بعد شروع به دریافت اخطارهای تخلیه کرد. بیلی متوجه شد که در چند ماه گذشته، الیور وجوهی را برای خود از حساب بانکیاش نگه داشته است، وجوهی که او برای پرداخت اجاره کنار گذاشته بود. با تشدید تهدیدها و خطر بی خانمانی، او یک جهش ایمانی انجام داد و یک بار دیگر شروع به بررسی یک دستور بازدارنده کرد.
پس از اینکه متوجه شد در حین کار در فرآیند دستور بازدارنده باید راهی برای خروج بیابد، با Human Options ارتباط برقرار کرد و بلافاصله کمک پیدا کرد. او با یک مدیر پرونده مرتبط بود، که سپس به او برای یافتن مسکن کمک کرد. پس از صلاحیت و پذیرش، او توانست به آپارتمان جدید خود نقل مکان کند. بیلی احساس می کند که اکنون این آزادی را دارد که برای خود و فرزندانش بجنگد. او میتواند فضای امنی برای رشد و یادگیری فرزندانش در محیطی سالمتر و بدون ترس فراهم کند.

آرورا مادری بود که در خانه می ماند و از چهار فرزندش مراقبت می کرد و برای یافتن مسکن پایدار تلاش می کرد. او قبل از تبدیل شدن به یک مادر خانهنشین، برای تامین هزینههای خانوادهاش کار میکرد اما پس از به دنیا آمدن کوچکترین پسرش، کار خود را رها کرد. او همیشه سعی میکرد رابطه با شریک بداخلاقش را به نتیجه برساند زیرا میخواست فرزندانش هر دو والدین را در زندگی خود داشته باشند. متأسفانه، آرورا مجبور شد برای حفظ امنیت خانواده اش نقل مکان کند. قبل از رسیدن به گزینه های انسانی، آنها در یک پناهگاه اضطراری دیگر اقامت داشتند. آرورا برای شریک خشونت آمیز خود حکم منع کننده ای نداشت و به او اجازه می داد تا در مکانی امن با کودکان ملاقات کند. یک شب او را تعقیب کرد و سعی کرد به زور از پنجره وارد شود و صفحه نمایش را شکست. او می ترسید که او به او صدمه بزند و آنها را مجبور به بازگشت به خانه کند. آرورا به مدیر خبر داد و پلیس تماس گرفت. آنها به سلامت منتقل شدند و وارد پناهگاه ما شدند.
به محض ورود، آرورا به خدمات مدیریت پرونده، درمان و وکالت حقوقی متصل شد. او یک دستور منع موقت دریافت کرده بود و برای آماده شدن برای جلسه آتی خود به کمک نیاز داشت. وکیل حقوقی او آملیا به او کمک کرد تا برای جلسه استماع دستور بازدارنده خشونت خانگی آماده شود، آموزش هایی در مورد کمک های مهاجرتی ارائه کرد، وسایل حمل و نقل را فراهم کرد و او را تا دادگاه همراهی کرد. او با این حمایت توانست پس از جلسه رسیدگی با حضانت کامل قانونی و فیزیکی فرزندانش قرار منع تعقیب سه ساله بگیرد. آرورا مملو از احساسات مختلف بود، اما فهمید که دریافت این دستور او و فرزندانش را در امان نگه می دارد. شریک خشونت آمیز او همچنان در زندان است و در حال بررسی است. آرورا از زمان ورود به پناهگاه ما از حمایتی که دریافت کرده سپاسگزار است. در حال حاضر، او با وکیل قانونی خود برای ارتباط با یک کلینیک مهاجرت برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد ویزای U و اگر واجد شرایط باشد، کار می کند. او به کار با مدیر پرونده و درمانگر خود ادامه می دهد و به عنوان بخشی از سفر شفابخش خود، هر هفته در گروه ها شرکت می کند.
تیلور اخیراً از ژاپن به ایالات متحده مهاجرت کرده است تا به دنبال زندگی بهتر با فرصت های بیشتر باشد. تیلور در تعقیب رویاهایش وقت تلف نکرد. او خود را وقف دستیابی به استقلال کرد، شرکت فعالانه در کلاس های آموزش زبان و کسب امتیازات آموزشی عمومی. او خوب بود تا اینکه وارد رابطه ای شد که توهین آمیز بود. او به آرامی استقلال خود را از دست داد، از شغل خود استعفا داد و به دلیل تأثیر مستقیم سوء استفاده ای که تجربه کرد، تحصیلات خود را متوقف کرد. انزوای او زمانی عمیق تر شد که باردار شد و راهی برای خروج از رابطه خود نمی دید. او بدون هیچ خانواده و عزیزانی در سالهای اولیه زندگی پسرش، به تحمل موارد آزار و اذیت ادامه داد. تیلور تصمیم شجاعانه ای برای ترک گرفت، اما اثرات طولانی مدت سوء استفاده باقی ماند. او دچار اضطراب و افسردگی بود و تصمیم گرفت به دنبال کمک باشد.
تیلور مستقیماً با Human Options تماس گرفت، با Hotline تماس گرفت و به خدمات ما متصل شد. او از طریق مرکز منابع خانواده نیوپورت-مسا به هر دو خدمات حقوقی و مشاوره دسترسی داشت. هنگامی که او شروع به مشاوره کرد، تفاوت های قابل توجهی در رفتار او وجود داشت. تیلور شروع به بیان آزادانه نظرات و احساسات خود کرد، شروع به اعمال مراقبت از خود در برنامه روزانه خود کرد، اضطراب و علائم افسردگی خود را کاهش داد، و به او اجازه داد مراقبت بیشتری برای ظاهرش انجام دهد. هنگامی که جلسات او به پایان رسید، آشکار شد که سفر او به سمت بازیابی خود غیرقابل انکار بود، و شادی که او در پایان درمان از او بیرون آورد، واقعاً دلگرم کننده بود. او استقلال خود را بازیافته است، قدمهای بعدی خود را ایجاد کرده و قصد دارد به مراقبت از خود ادامه دهد و خود را به انجام کارهایی که زمانی دوست داشت و میخواست دنبال کند، وادار کند.
وقتی گریس 15 ساله بود عاشق مت 25 ساله شد. چند سال اول همه چیز عالی بود. زمانی که گریس 18 ساله بود ازدواج کردند و اولین فرزندشان را به دنیا آوردند. مدت کوتاهی پس از به دنیا آمدن دختر بزرگشان، گریس و مت شروع به مشاجره در مورد نوشیدن او کردند. او به او می گفت که اگر اینقدر نوشیدنی را ترک نکند، او را نزد دخترشان می گذارد. بعد از یکی از مشاجرات آنها، مت ناگهان بلند شد و گلوی گریس را گرفت، او را از روی زمین بلند کرد و پایین انداخت. او در آن شب گیج و ترسیده به رختخواب رفت که چیزی خیلی اشتباه است و رابطه ای که فکر می کرد "عادی" بود، آن چیزی نبود که فکر می کرد. روز بعد، مت طوری رفتار کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است، و گریس را به دام افتاد و از آسیب جسمی دوباره ترسید. وقتی به او گفت که فضایی میخواهد، او نپذیرفت و گفت تا زمانی که از سؤال کردن و گفتن به او دست بردارد، دیگر این اتفاق نخواهد افتاد. وقتی گریس کار میکرد، مت از نظر مالی برای گریس یا فرزندانشان تأمین نمیکرد. او به او می گفت که اگر از او حمایت مالی می خواهد، باید کارش را رها کند، که در نهایت این کار را انجام داد. این چرخه دوباره تکرار شد.
همه چیز برای گریس تغییر کرد. او اکنون مادر سه فرزند بود و در سایه بدرفتاری شوهرانش پنهان شده بود. او همان کاری را کرد که او گفت و وقتی نکرد، عواقب آن را از طریق آزار عاطفی و روانی دید. قدرت و کنترل او را از او گرفته بود. گریس نیاز به مهلت داشت و دوباره شروع به کار کرد. این دستوری برای سوء استفاده و آشفتگی بیشتر بود. مردم به او می گفتند که باید خوش شانس باشد که شوهرش نمی خواهد او کار کند، اما گریس احساس می کرد که زیر میکروسکوپ بدون آزادی است. مت به او اجازه نمی داد به تنهایی دوش بگیرد، او باید با او یا زیر دوش در حمام می بود. گریس مجبور شد دقایقی قبل از ساعت کاری با او تماس بگیرد، زیرا او میخواست ساعت او را ببیند و مطمئن شود که او سر کار است. او از او خواست که هنگام ناهار، استراحت، بعد از کار با او تماس بگیرد و انتظار میرفت که همزمان در خانه باشد و اگر نه، او را به خیانت متهم کرد. وقتی او کاری را که او می خواست انجام نمی داد، مشاجرات در خانه بالا می رفت. او اشیاء را در اتاق پرتاب می کرد یا بچه ها را در جر و بحث هایشان دخالت می داد. او از او و اینکه با فرزندانشان چه کند می ترسید. گریس زمانی که به خانه و داخل اتاق می آمد متوجه ترس در چهره فرزندانش شد.
این چند ماه ادامه داشت تا اینکه یک روز در یکی از مشاجرات روزانه، دختر 10 ساله اش به پلیس زنگ زد، زیرا ترسیده بود و نمی توانست مدام تحقیر و فریاد مادرش را تحمل کند. هنگامی که افسران به خانه او رسیدند، گریس با Human Options DV Advocate ملاقات کرد و به او اطلاعات سرپناه داده شد، درمان، کلاسهای توانمندسازی شخصی و حمایت قانونی به او پیشنهاد شد. گریس هنوز برای استفاده از خدمات آماده نبود و شب را با فرزندانش در متل گذراند. مت در آن شب با 422 تماس بی پاسخ از او، تماس خود را با او قطع نکرد. گریس نمی دانست چه کند، او حتی بیشتر احساس ناامیدی و ناامیدی می کرد. مت دقیقاً میدانست که به گریس چه بگوید، عذرخواهی کرد و به او اطمینان داد که تغییر خواهد کرد و بنابراین گریس و فرزندانش با مت برگشتند.
گریس با DV Advocate ارتباط برقرار کرد اما مت تحت نظر بود. گرچه او کمک میخواست، اما میترسید مت متوجه شود که با Human Options در تماس است. با تمام ردیابی ها، تماس های تلفنی و پیامک، گریس باید در مورد نحوه دریافت کمک خلاقیت می کرد. او فرزندانش را برای کلاسهای هنری در مرکز منابع خانوادگی محلی ثبت نام کرد، جایی که توانست با یکی از وکلای حقوقی گزینههای انسانی در طول کلاسهای هنریشان برای دریافت حکم منع موقت خشونت خانگی (DVRO) همراه با حکم خروج کار کند. این منجر به دستگیری مت شد زیرا او از اجرای دستورات خودداری کرد.
گریس هنوز از بایگانی مدارک در دادگاه نگران است، اما اظهار داشت که اکنون پس از دریافت DVRO امیدوارتر است. او فکر نمی کرد که شواهد کافی داشته باشد و از انجام اقدامات لازم برای خروج وحشت داشت زیرا شوهرش همه چیز را کنترل می کرد. او میگفت: «بعضی وقتها احساس میکردم مثل یک ماهی تنها در یک کاسه ماهی کوچک هستم» زیرا او همیشه میخواست از تک تک حرکات او مطلع شود.
قدم بعدی او درخواست طلاق و حضور در کلینیک حقوق خانواده با تیم وکالت حقوقی است تا درباره حقوق و حمایت های خود بیشتر بداند. او همچنین قصد دارد برای او و فرزندانش مشاوره آغاز کند تا تمام آسیبی که در چند سال گذشته متحمل شده اند را از بین ببرند. گریس اکنون این اختیار را دارد که با مجری قانون برای کمک تماس بگیرد و با استفاده از DVRO خود احساس اطمینان می کند.
میدانستم خدمات وجود دارد، اما شوهرم مرا کتک نمیزند، بنابراین فکر کردم که واجد شرایط نیستم. هیچکس باور نمیکرد که سوءاستفادهای که من از آن رنج میبرم، آزار واقعی باشد. احساس دیوانگی کردم. هنوز هم غیر واقعی است که یک قاضی مرا باور کرد و گفت آنچه من از سر گذرانده ام خشونت خانگی بوده است.» - مادر و بازمانده
کوین، مادر سه فرزند، دستیار نظارت در یک مدرسه ابتدایی بود و عصرها در یک تشک لباسشویی کار می کرد. او از کار در مدرسه لذت میبرد و کارش را در زندگی کودکان تأثیرگذار میدانست که به او حس بازگشت به جامعهاش را میداد. کوین ابتدا فرزندانش را در دو شغل شعبده بازی قرار داد تا نیازهای فرزندانش را برآورده کند و از قبضها عقب بماند. هنگامی که کوین با دیوید ملاقات کرد، شروع به جدا شدن از خانواده خود کرد و او به او گفت که شغلی را رها کند تا زمان بیشتری را با هم بگذرانند. کوین شروع به دیدن پرچمهای قرمز کرد و میخواست دیوید را ترک کند، اما او میگفت که تغییر میکند و او را با هدایا و محبت پر میکند. پس از مدت کوتاهی، دیوید به رفتار خود بازگشت و کوین را تهدید کرد که به او و فرزندانش آسیب خواهد رساند. کوین در چرخه ای گیر کرده بود که مدام با دیوید تکرار می شد، اما همچنان امیدوار بود که اوضاع بهتر شود. کوین میدانست که این زندگی شایسته فرزندانش نیست و برای محافظت از خانوادهاش به آن نیاز دارند. وقتی دوستش در مورد گزینه های انسانی به اشتراک گذاشت و شماره خط تلفن را به او داد، کوین قدرت بیرون آمدن را پیدا کرد.
کوین و فرزندانش در برنامه مسکن انتقالی Human Options پذیرفته شدند. در ابتدا کوین برای نداشتن کار سختی میکشید، برنامه را تنظیم میکرد و در حال انتقال بود، زیرا دائماً به این فکر میکرد که چگونه به جایی که بود رسیده است، قبل از ملاقات با دیوید، زمانی که اوضاع امن و پایدار بود، به زمان خود فکر میکرد. کوین وقتی بچههایش در مدرسه بودند و احساس تنهایی و تنهایی میکردند، گریه و وحشت میکرد. کوین اظهار داشت که از دانستن اینکه وضعیت مسکن او فقط موقتی است احساس غمگینی می کند و نمی داند که آیا می تواند دوباره روی پای خود بازگردد یا خیر. کوین با کار با تیم گزینه های انسانی، بر روی برداشتن یک قدم در یک زمان برای قرار گرفتن در یک موقعیت امن تر، ایمن و با ثبات تمرکز کرد. او برنامه ای برای تمرکز بر سلامت روانی و رفاه و بازگرداندن خودش به مسیر درست کرد. کوین شروع به بهبودی از این آسیب دیدگی کرده بود و میدانست که شغل هدف او برای کسب درآمد است. به او یک بروشور Job Fair داده شد که یک آخر هفته در جامعه اتفاق می افتاد. کوین ابتکار عمل را برای حضور در نمایشگاه کار به دست گرفت و در محل برای پارک ها و تفریحات در شهر که با کودکان کار می کرد استخدام شد. کوین از زمانی که موقعیت خود را در شهر شروع کرد، روحیه روشن تری داشت و بیشتر لبخند می زد. او از کار کردن با بچه ها در محل کارش لذت می برد و محیط کار سالمی دارد. کوین با این کار توانسته است دوباره روی پای خود بایستد و هر بار یک قدم به جلو بردارد.
کوین به اشتراک گذاشت که می خواهد درآمد خود را افزایش دهد تا برای آپارتمان های نزدیک محل کارش درخواست دهد. علیرغم اتفاقاتی که در زندگی اش افتاد، کوئین به راه خود ادامه داد و فشار آورد. او توانست درآمد خود را افزایش دهد و آنقدر احساس قدرت می کند که با تسلیم نشدن و استفاده از منابع و حمایت های اطرافش توانست این کار را انجام دهد. کوین فعالانه به فرزندانش نشان می دهد که از طریق اراده، مدبر بودن و تسلیم نشدن، هر چیزی ممکن است. او به کار از طریق آسیب های روحی خود و تلاش برای یک وضعیت زندگی دائمی ادامه می دهد.
"از شما برای به اشتراک گذاشتن این فرصت برای یافتن شغل متشکرم. من از درآمد 15 دلار در ساعت به 20 دلار در ساعت رسیده ام. - مادر و بازمانده
چارلی 27 ساله قبل از ملاقات با شریک زندگی خود فردی مستقل و با اراده قوی بود. او اهل کالیفرنیا بود و عاشق بزرگ شدن در کالیفرنیای جنوبی بود. او مطمئن بود و عاشق شغلش به عنوان یک همکار تجاری بود و سرگرمی های زیادی مانند کار کردن و رفتن به ساحل داشت. تا جایی که یادش می آمد مراقب خودش بود. حتی با وجود اینکه او آنقدر که میخواست با خانوادهاش صمیمی نبود، همیشه این نکته را برای حفظ ارتباط و حفظ نوعی رابطه با آنها در بزرگسالی قائل بود. پس از ملاقات با شریک زندگی خود، او متقاعد شد که برای شغل شریک خود از ایالت به تگزاس نقل مکان کند. این زمانی بود که اوضاع برای چارلی تغییر کرد. چارلی تنها 6 ماه بعد از این رابطه ازدواج کرد و با شریک زندگی اش نقل مکان کرد و مدت کوتاهی پس از ازدواج صاحب دو فرزند شد. هویت او تغییر کرد. برای شروع، شریک زندگی او به او اجازه کار نمی داد و می خواست که او یک "خانه دار و مادر خانه نشین" باشد. شریک زندگی او تمام پول خانه را به دست می آورد، اما چارلی هیچ کدام از این درآمد را هم برای او و هم برای فرزندانش نمی دید و از آن لذت نمی برد. سالها، چارلی بی سر و صدا هم آزار عاطفی و هم جسمی را تحمل میکرد تا فرزندانش متوجه نشوند. او هر روز بر سر او فریاد می زد و سرزنش می شد و هنگامی که می خواست برای خود بایستد به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گرفت. به دلیل سوء استفاده مالی، او در نهایت به بدهی کشیده شد و از آن زمان برای محافظت از خود و دو فرزند زیر سه سالش در وضعیت بقای شدیدی قرار داشت.
چارلی که می دانست در تگزاس به پشتیبانی دسترسی ندارد، یک روز شجاعت پیدا کرد تا با دو فرزندش سوار ماشین شود و از تگزاس به کالیفرنیا برود. او میخواست به محیطی برگردد که میشناخت و در آن احساس امنیت میکرد. او حتی با خواهر کوچکترش تلاش کرد، اما به دلیل مشکلات خودش، کمکی پیدا نشد. چارلی به یک پناهگاه اضطراری در لانگ بیچ رفت، اما به چیزی طولانیمدت نیاز داشت. او مدتی بیرون از ماشین با فرزندانش زندگی می کرد تا اینکه در مورد برنامه مسکن انتقالی Human Options با خبر شد. چارلی که یک فرد با اراده قوی بود، با یک مدیر پرونده ارتباط برقرار کرد و از پذیرفته شدن او و فرزندانش در یکی از واحدها حمایت کرد.
از زمان انتقال به برنامه مسکن انتقالی ما، چارلی همیشه در رأس اهداف خود بوده و نشان می دهد که چقدر مصمم است زندگی خود را برای خود و فرزندانش بهتر کند. چارلی می داند که سفر به شفا و استقلال کامل زمان می برد، اما او به هر چیزی که به او پیشنهاد شده متعهد است. از زمانی که با فرزندانش به واحد خود نقل مکان کرد، او فعالانه به دنبال شغل بوده است تا بتواند درآمد خود را شروع کند. اگرچه او هنوز منبع درآمد قابل اعتمادی ندارد، اما با شرکای ما در Sparkpoint کار می کند تا اعتبار خود را افزایش دهد تا بتواند دوباره به مسیر خود بازگردد.
چارلی میخواهد نسبت به زمانی که زندگیاش را در تگزاس ترک کرد، وضعیت بهتری داشته باشد و به وضعیت قبل از وارد شدن به رابطهی خشونتآمیز برگردد. او به تدریج در تلاش است تا بسیاری از موانعی را که تجربه کرده است، از وجود یک رابطه خطرناک، مشکلات مالی، و بازسازی شبکه پشتیبانی خود حذف کند. اگرچه او در مسکن موقت به سر می برد، اما چارلی و فرزندانش امن، شاد و در مسیر زندگی با ثبات تر هستند. هدف نهایی او یافتن یک شغل خوب، فرزندانش در مهدکودک و زندگی همه آنها در مسکن دائمی است.
وقتی از چارلی در مورد نقل قولی که با او و تجربهاش صحبت میکند، پرسیدند، او گفت: «زندگی مانند یک کتاب است و این فقط یک فصل است. هر فصل خوب نیست. اما پایان هنوز هم می تواند عالی باشد.» چارلی و فرزندانش اکنون می توانند به ساحل بروند، زندگی عاری از خشونت داشته باشند و سرانجام در سفر شفا هستند.
کیسی یک کارآفرین تازه کار بود که کسب و کار خودش را اداره می کرد. در سن 26 سالگی با شریک زندگی خود که از طریق یک دوست مشترک با او آشنا شد ازدواج کرد. کیسی احساس می کرد که در مسیر موفقیت هم از نظر حرفه ای و هم از نظر شخصی می باشد. همه چیز عالی بود و خوشحال بود تا اینکه فاز ماه عسل با همسرش تمام شد. آن موقع بود که سوء استفاده ها شروع شد. کیسی به طور مداوم آزار عاطفی، فیزیکی، جنسی و دیجیتالی را تجربه کرد. به دلیل این سوء استفاده مداوم و طولانی از طرف شریک زندگی خود، کیسی به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) مبتلا شد که سلامت روان او رو به کاهش بود. آنقدر برای او بد شد که در نهایت به دنبال یک دستور منع موقت شد. اگرچه او دستور محافظتی داشت، اما کیسی احساس می کرد که همیشه باید از بالای شانه اش نگاه کند. بعد از اینکه همسرش سه بار وارد آپارتمانش شد، فهمید که باید به یک پناهگاه برود. کیسی در خانه خود احساس ناامنی می کرد و می دانست که باید به جایی امن برود تا بتواند شروع به درمان کند. او در مورد گزینه های انسانی از طریق جستجوی گوگل آشنا شد و در پناهگاه اضطراری پذیرفته شد.
در ابتدا، کیسی پس از اینکه بسیار مستقل بود، دوران سختی را برای تطبیق با زندگی سرپناه سپری کرد. او اغلب احساس تنهایی می کرد و به دفتر خط تلفن می رفت تا با وکلای مدافع صحبت کند. خوشبختانه، او توانست راهی سالم برای تمرکز انرژی خود پیدا کند - جواهرات سازی. با گذشت زمان، کیسی در پناهگاه احساس راحتی بیشتری کرد، زیرا سرانجام در مکانی امن بود و میتوانست از طریق مشاوره، روند درمان را آغاز کند. کیسی توانست یک برنامه ایمنی برای زمانی که پناهگاه را ترک می کند و اینکه چگونه به تنهایی بدون خشونت زندگی کند، تهیه کند.
گام های بعدی کیسی این است که با مادرش در یک محیط حمایتی و امن زندگی کند. او قصد دارد به درمان در خارج ادامه دهد و طلاق خود را در ماه های آینده نهایی کند.
"من خیلی ممنونم که اینجا هستم. مدت زیادی است که احساس امنیت نمی کنم.» - بازمانده
وقتی سه فرزند جوئل برای اولین بار به سرپناه آمدند، از ایده جابجایی مدارس تا زمانی که همه چیز ایمن و عاری از خشونت باشد، بسیار ناراحت بودند. هنگامی که آنها شروع به تحصیل در مدرسه جدید خود کردند، هر سه کودک غیبت های متعددی داشتند و به سختی تغییر می کردند، به خصوص پسر بزرگ او، جاش. با گذشت زمان سایر خواهر و برادرهای جاش شروع به لذت بردن از مدارس جدید خود کردند و شروع به پیدا کردن دوستان جدید کردند. با این حال، بارها، جول مجبور شد جاش را از مدرسه بگیرد، زیرا او از نظر عاطفی احساس خوبی نداشت و نمی خواست سر کلاس بنشیند. جاش به سختی در مدرسه تمرکز کرد و حضور داشت. او برای دوست یابی تلاش می کرد و به شدت از همکلاسی ها و معلمان خود جدا بود. سرش را پایین انداخته بود و واقعاً با کسی صحبت نمی کرد. با توجه به غیبت های متعدد و دریافت زودهنگام، مدرسه آموزش مجازی را برای جاش پیشنهاد کرد.
جول میدانست که جاش به حمایت و زمان نیاز دارد تا با همه تغییراتی که اخیراً تجربه کرده، از فرار از یک موقعیت خشونتآمیز با مادر و خواهر و برادرش گرفته تا رفتن به یک پناهگاه، و اکنون رفتن به مدرسه جدید و ترک دوستانش، سازگار شود. جول این ایده را به جاش پیشنهاد کرد که در سرپناه بماند و تحصیلات خود را از طریق یادگیری مجازی به پایان برساند، زیرا او در مدرسه با مشکلاتی روبرو بود. جاش میدانست که یادگیری مجازی برای او نیست و باعث میشود او حتی بیشتر از آنچه که بود احساس تنهایی کند. جاش با در میان گذاشتن این موضوع با مادرش، انعطافپذیر بود و میدانست که باید رفتارها و دیدگاههایش را با مدرسه جدیدش تغییر دهد، در غیر این صورت با یادگیری مجازی احساس تنهایی میکند. به مادرش گفت: یک هفته دیگر به من فرصت بده. من سعی خواهم کرد بهتر عمل کنم.» جوئل با اعتماد به پسرش و دانستن قدرت و انعطاف پذیری او موافقت کرد که یک هفته دیگر به مدرسه برود قبل از اینکه گزینه یادگیری مجازی را در نظر بگیرد.
پس از یک هفته، جاش شروع به برقراری ارتباط با بچههای دیگر کلاسهایش کرد و معلمانش بلافاصله متوجه شدند که او در طول کلاس حواستر و درگیرتر است. از طریق برنامه کودکان ما و سایر سطوح پشتیبانی، جاش از رفتن به مدرسه جدیدش احساس بهتری داشت و از دوستان جدیدی که شروع به پیدا کردن کرد خوشحال بود. خلق و خوی او از زمانی که برای اولین بار به سرپناه آمد به شدت بهبود یافته بود و جوئل متوجه شد که دیگر نیازی ندارد او را زودتر از مدرسه ببرد زیرا حالش خوب نیست. جاش حتی شروع به برقراری ارتباط و بازی با بچه های دیگر در پناهگاه کرد و دوباره لبخند خود را پیدا کرد.
من دوستان جدیدی پیدا کرده ام و معلمان خود را دوست دارم. احساس خوشحالی می کنم و دوست دارم به مدرسه جدیدم بروم.»
- جاش، کودک، بازمانده
آدرین قبل از آمدن به Human Options با شوهر تازه ازدواج کرده خود زندگی می کرد. او فکر می کرد که زندگی زناشویی سرگرم کننده و شاد خواهد بود. آنها چند ماه قبل ازدواج کرده بودند که شوهرش شروع به آزار و اذیت کلامی و فیزیکی کرد. آدرین و شوهرش با پسر عموی شوهرش که با اعتیاد با مواد مخدر مبارزه می کرد زندگی می کردند. آدرین اشاره کرد که نمیدانست همسرش نیز از آن استفاده میکند یا نه، اما به خصوص زمانی که او را مورد آزار و اذیت قرار میدهد، مشکوک بوده است. شوهرش چرخه سوء استفاده و سپس محبت کردن نسبت به او را بلافاصله پس از آن طی می کرد. آدرین پس از تجربه مکرر چرخه خشونت، دیگر نتوانست به زندگی در این چرخه ادامه دهد و تصمیم گرفت که باید آن را ترک کند. بنابراین، او از شهرستانی که در آن زندگی می کرد فرار کرد و از طریق پناهگاه اضطراری Human Option ایمن شد.
در زمانی که آدرین در پناهگاه بود، بسیار فعال بود و با حمایت و شفای ارائه شده به او درگیر بود. او نسبت به خدمات ارائه شده از حقوقی گرفته تا مدیریت پرونده به گروه های درمانی بسیار باز بود. او در هر کاری که می توانست شرکت می کرد. آدرین با وکیل قانونی خود برای تنظیم دستور منع کار و شرکت در کارگاه های حقوقی برای گسترش دانش خود در مورد حقوق خود کار کرد.
آدرین از بسیار ترسو، به صدایی تر و صریح تر تبدیل شد. او از ابتدا تمایل زیادی به تغییر داشت، اما در طول مدتی که در پناهگاه بود، روند بهبودی را آغاز کرد و شروع به تغییر کرد و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد. او با رسیدن به اهدافش یکی یکی شادتر و شادتر به نظر می رسید. وقتی چیزی آنطور که او برنامه ریزی کرده بود پیش نمی رفت، او یک گزینه متفاوت پیدا می کرد و به انجام آن ادامه می داد. او واقعاً تعهد خود را به برنامه و خودش برای ایجاد تغییر و حفظ امنیت خود نشان داد. آدرین در طول مدتی که در پناهگاه بود توانست وارد برنامه دیگری شود و برای این فرصت بسیار هیجان زده بود. میزان رشد و بهبودی که آدرین تجربه کرد بسیار زیاد بود و توانست تمام آنچه را که می توانست به دست آورد را ببیند. داستان آدرین واقعاً نشان میدهد که با حمایت مناسب و دسترسی به مراقبت، چقدر تغییر میتواند در چنین مدت کوتاهی اتفاق بیفتد.
لورن، مادر چهار فرزند، پس از تصمیم شجاعانه برای ترک همسرش پس از سالها آزار، وارد پناهگاه اضطراری Human Options شد. در تلاش او برای فرار از خانه خشونت آمیز خود، چهار فرزند لورن توسط CPS به دلیل مشاهده شدت حادثه خشونت خانگی که لورن از طرف آزارگرش وارد شده بود، گرفت.
لورن در حالی که در پناهگاه اضطراری بود به سرعت دست به کار شد تا همه چیز مورد نیاز خود را برای تامین آینده ای امن برای فرزندانش فراهم کند. لورن در طول ازدواجش سوء استفاده مالی را تجربه کرد که در آن شوهرش او را مسئول تمام مخارج آنها، از جمله جمع آوری هزاران دلار در اجاره گذشته کرد. لورن با همکاری نزدیک با مدیران پرونده و ناوبر مسکن خود، توانست امور مالی خود را مرتب کند و طرحی را برای پرداخت معوقات اجارهاش با کمک صندوق شتاب شناسایی کند. حذف موانعی که لورن را از تامین مسکن دائمی باز می دارد. تمام کار سخت او نتیجه داد زیرا او توانست از طریق یک کوپن مسکن اضطراری یک آپارتمان 3 خوابه را تامین کند.
او که تمام قبل از ۲۴ سالگی لورن، سرپرستی، بارداری نوجوانان و خشونت خانگی را تجربه کرده بود، مصمم بود که چرخه آزار فرزندانش را بشکند. لورن در طول مدتی که در پناهگاه اضطراری بود، توانست در رشته درمانی ثبت نام کند و در کلاس های توانمندسازی شخصی شرکت کند. لورن برای اولین بار در زندگی خود اظهار داشت که توانسته است در مورد روابط سالم بیاموزد و آن را به فرزندانش منتقل کند.
از طریق پشتیبانی Human Options، لورن و فرزندانش توانستند به موقع برای تعطیلات به خانه جدید خود نقل مکان کنند. او اکنون این قدرت را پیدا کرده است که به درمان خود و فرزندانش در سفر شفابخشی خود ادامه دهد و مشتاقانه منتظر است تا با جامعه خود برای ایجاد یک سیستم حمایتی دوباره ارتباط برقرار کند.

ورونیکا در سن 15 سالگی از سوی پدر پسرش سال ها مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود. آزار از کلامی به احساسی ادامه یافت و ورونیکا هیچ کنترلی بر زندگی و بدن خود نداشت. او در 16 سالگی باردار شد و پسرش گاوین را به دنیا آورد. ورونیکا می دانست که این زندگی برای گاوین ساخته نخواهد شد. در طی یک حادثه خشونت آمیز، شریک زندگی ورونیکا از قفسه سینه او گرفت و او را به دیوار هل داد. او به ورونیکا فریاد زد که خانه اش را ترک کند و بهتر است وقتی او برگشت آنجا نباشد. ورونیکا می دانست که آن تهدیدها کلمات توخالی نیستند. در گذشته او را تهدید کرده بود که او را می کشد و "جسد او را در جایی که هیچ کس او را پیدا نمی کند دور می کند". ترسیده و مطمئن نبود که با او چه خواهد کرد، او وسایلش را جمع کرد و با پسرش خانه را ترک کرد. ورونیکا برای گزارش تخلف به ایستگاه پلیس رفت، اما افسران نتوانستند کمک کنند. مطمئن نبود که با پسرش کجا برود، او به پارکی رفت که در آنجا زنی درباره مرکز منابع خانواده CHEC به او گفت. ورونیکا وارد مرکز منابع خانواده CHEC شد، جایی که برای اولین بار پس از مدت ها امنیت خود و پسرش را یافت. او از یک مدافع حمایت از خانواده کمک گرفت که به او کمک کرد تا چند شب در متل اقامت کند تا اینکه بتواند به یک پناهگاه اضطراری برود. از طریق کار مشترکی که Human Options از طریق مراکز منابع خانواده ارائه میکند، ورونیکا با ناظر وکالت حقوقی ما در ارتباط بود که توانست در رساندن ورونیکا و گاوین به پناهگاه اضطراری ما کمک کند. در پناهگاه، ورونیکا در برنامه توانمندسازی شخصی (PEP)، مشاوره، مدیریت پرونده و وکالت حقوقی شرکت کرد. ورونیکا از طریق وکالت حقوقی با حقوق خود آشنا شد و احساس قدرت کرد که یک گزارش پلیس علیه پدرش گاوین ارائه کند. ورونیکا همچنین حکم منع موقت خشونت خانگی (DVTRO) را ارائه کرد و حکمی یک ساله علیه پدر گاوین دریافت کرد. ورونیکا از طریق DVTRO حضانت کامل قانونی و فیزیکی گاوین را به دست آورد. ورونیکا در یک کلینیک مهاجرت حضور یافت و در آنجا با حقوق خود و پسرش آشنا شد. در طی چند ماه گذشته ورونیکا بر ترس خود از دنیای بیرون غلبه کرده است. او شروع به استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی کرد، چیزی که وقتی وارد پناهگاه شد از آن می ترسید. قدم های بعدی ورونیکا یافتن شغل برای فراهم کردن زندگی بهتر برای او و گاوین است. او به خدمات و حمایت های ما ادامه می دهد تا در آینده نزدیک مسکن دائمی برای خود و پسرش پیدا کند. "من باید این کار را انجام دهم، نمی توانم همیشه بترسم، من می توانم این کار را انجام دهم. - ورونیکا، مادر، بازمانده |
کورال بیش از 25 سال یک ازدواج خشونت آمیز وحشیانه را تحمل کرد. تنها خاطرات او از این ازدواج سالها آزار جسمی، عاطفی و روانی بود. مرجان شکسته شد. او اعتماد به نفس بسیار پایینی داشت و با کسی ارتباط چشمی برقرار نمی کرد.
تنها فرار او به امن در جریان یک حادثه بود که یکی از همسایگان پس از کتک خوردن شدید کورال با پلیس تماس گرفت. پلیس شریک زندگی او را دستگیر کرد و به کورال یک دستور حفاظتی اضطراری و منابع DV در جامعه او داد. او برای دریافت کمک با Minnie Street و Corbin Family Resource Center ارتباط داشت. او به سرعت توانست در خدمات وکالت حقوقی ما ثبت نام کند، بدون اینکه اطلاعاتی در مورد حقوق خود یا منابع در دسترس دو فرزندش نداشته باشد. او اعتراف کرد که احساس می کند وجود ندارد و نمی داند چگونه به خود یا فرزندانش کمک کند.
در ابتدا، مرجان قاطعانه بود که نمیخواهد طلاق یا حکم منع شود، زیرا نگران بود فرزندانش از او متنفر باشند. وکیل به او آموزش هایی در مورد برنامه ریزی ایمنی، حقوق مسکن، حضانت، طلاق و حکم منع داد. پس از یک ماه کار با وکیل حقوقی، تصمیم گرفت طلاق بگیرد.
کورال اکنون در مرحله نهایی کردن طلاق خود است. اگرچه اتخاذ این تصمیم دشوار بود، اما کورال می دانست که برای بازپس گیری قدرت خود اقدامی ضروری است و تصمیم قدرتمندی گرفت و به تنهایی درخواست DVRO کرد. پس از کار با وکیل حقوقی و آشنایی با حقوق او، عزت نفس کورال شروع به بهبود کرد. او شروع به برقراری تماس چشمی با وکیل حقوقی کرد. او حتی زمانی که میخواست پرونده DVRO را تشکیل دهد، نیاز به همراهی دادگاه را رد کرد و به وکیل دادگستری گفت که احساس میکند «آنقدر قوی است که بتواند کاری را انجام دهد که میدانم باید انجام دهم». کورال ممکن است راه طولانی در پیش داشته باشد، اما می داند که تنها نیست، و می داند که ابزارهای موفقیت را دارد.
داون 57 ساله اخیراً بیوه شده و یک معلم بازنشسته با 2 پسر و با مشکلات مزمن سلامتی دست و پنجه نرم می کند. او آپارتمان خود را دارد و کوچکترین پسر بالغش در حین تحصیل در کالج با او زندگی می کند. او فکر میکرد که میتواند سلامتش را مدیریت کند و غم و اندوه از دست دادن همسرش را شروع کند، اما دان توسط یکی از پسران بزرگسالش مورد آزار و اذیت کلامی قرار گرفت.
لوک، بزرگترین پسر بالغ داون، در خارج از ایالت زندگی می کند، اما او را مقصر مرگ پدرش می داند و همچنان او را از طریق تلفن تهدید و آزار می دهد. داون تماس های او را مسدود کرد، اما قبل از این کار، او به او گفت که «برای بازدید» به شهر خواهد آمد. داون از این خبر بسیار ناراحت شد زیرا احساس می کند پسرش یک بیماری روانی تشخیص داده نشده دارد و نگران است که اگر به آپارتمان او بیاید با او یا پسر دیگرش چه خواهد کرد. برای اینکه به نگرانیهایش بیفزاید، میترسید که خانهاش را از دست بدهد، زیرا اگر او بیاید برای او و همسایههایش مشکل ایجاد میکند.
داون در پریشانی و ترس کامل وارد دفتر تجاری گزینه های انسانی در شرایط بحرانی شد و نیاز داشت که فوراً با کسی صحبت کند. به داون مشاوره بحران و برنامه ریزی ایمنی ارائه شد. زمانی که داون و درمانگرش با گزینه های انسانی آشنا شدند، یک برنامه ایمنی برای حفظ امنیت او و پسرش ایجاد کردند. داون شروع به حضور در گروه توانمندسازی ارشد کرد، جایی که شروع به آموزش در مورد سوء استفاده کرد و از سایر اعضای گروه حمایت کرد. هفته به هفته، داون شروع به احساس قدرت کرد و به این نتیجه رسید که این آزار تقصیر او نبوده و او سزاوار آن نیست. داون از مشاوره و حمایتی که از گروه دریافت کرد سپاسگزار بود. داون از Human Options برای تمام کمکهایی که دریافت کرد تشکر کرد و اظهار داشت که بعد از دریافت خدمات احساس آمادگی و قدرت بیشتری میکند.
من دیگر از قدرتی که پسرم بر من داشت نمی ترسم، زیرا او دیگر آن را ندارد. بالاخره می توانم به جلو بروم و بهبودی را شروع کنم.» - طلوع، همسر، مادر، بازمانده
میا یک سال از فرزندانش که قبلاً در خانه کودکان Orangewood زندگی می کردند، به دلیل خشونت شدیدی که در خانه از جانب پدرشان رخ می داد، جدا شده بود. میا می دانست که برای بازگرداندن فرزندانش باید پدرشان را ترک کند. به محض ورود به پناهگاه اضطراری ما، میا مشغول اتحاد مجدد با چهار فرزندش، میلا، دریک، جیدن و آستین بود. وقتی بچهها بالاخره به پناهگاه ما رسیدند، همه آنها بینظم بودند، اعتماد به نفس پایینی داشتند و برای بیان نیازهای خود تلاش میکردند. همچنین مشاجره و تنش دائمی بین خواهر و برادر وجود داشت. با این حال، میا توانسته است ثبات و حمایت عاطفی را برای فرزندانش در طول اقامت آنها در Human Options فراهم کند. بچههای او در درخواست فضا، ابراز احساسات و خودتنظیمی هر زمان که احساس ناراحتی میکنند، بهبود یافتهاند. برنامه کودکان متوجه شده است که به خودشان اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده اند و می توانند به جای تسلیم شدن در زمانی که یک فعالیت خیلی دشوار است، استقامت کنند. علاوه بر این، آنها دائماً به کارکنان ابراز خوشحالی می کنند که در مرحله دوم چقدر خوشحال هستند و یاد گرفته اند که با به اشتراک گذاشتن اسباب بازی ها، کمک به یکدیگر در انجام وظایف و تشویق خواهر و برادرشان در هنگام غمگینی نسبت به یکدیگر دلسوزی نشان دهند.
علاوه بر این، میلا و دریک، بچههای مدرسهای میا، هر دو در تحصیلات دانشگاهی خود عالی هستند. میلا بهعنوان دانشآموز ماه کلاسش انتخاب شد و دریک هر روز در مدرسه سخت کار میکرد تا مطمئن شود که پروژهاش به موقع برای نمایش در شب بازگشت به مدرسه آماده است. هنگامی که خانواده میا در این مراسم شرکت کردند، دریک با افتخار کار خود را به نمایش گذاشت و بازخورد مثبتی از معلم و همسالانش دریافت کرد.
هرگز فکر نمیکردم دوباره لبخند بچههایم را ببینم، اما اکنون امید دارم و میدانم که خوب خواهیم شد.» - میا، بازمانده و مادر
وقتی سیندی در 19 سالگی با شوهرش ازدواج کرد، هرگز تصور نمی کرد 50 سال آینده با همسرش چگونه خواهد بود. شوهرش او را صدا می کرد، او را با اسلحه تهدید می کرد و در مقابل دوستان و خانواده او را تحقیر می کرد. سیندی که در یک خانواده قوی کاتولیک بزرگ شد، به طلاق اعتقادی نداشت. سیندی به این قصد ازدواج کرد که "همسر و مادر خوبی" باشد، اما متوجه نشد که به این معنی است که باید رفتار و بدرفتاری شوهرش را تحمل کند... تا زمانی که آنها از هم جدا شوند؟
سیندی 69 ساله است، ترسیده، تنهاست و در تاریکی زندگی می کند. او 15 سال پیش زمانی که با پلیس تماس گرفت، یک بار تلاش کرد تا کمک بگیرد، اما دخترش به جای دریافت کمک و حمایت مورد نیاز، از باور او خودداری کرد و دیگر اجازه نداد نوه هایش برای ملاقات بیایند. از آن تجربه سیندی یاد گرفت که به کسی نگوید که واقعاً پشت درهای بسته چه می گذرد. اما با گذشت زمان، همسایه ها مدام تماس می گرفتند و رفتار شوهرش را به پلیس و خدمات حفاظت بزرگسالان گزارش می کردند.
سرانجام پس از گزارشها و بازدیدهای متعدد از سوی مددکاران اجتماعی، سیندی تصمیم گرفت در یک گروه توانمندسازی ارشد از برنامه گزینههای ایمن برای سالمندان شرکت کند. سیندی به این نتیجه رسید که این فرصت خوبی است که هر هفته چند ساعت خانه را ترک کند. او به گروهی از همسالانش گوش داد که در مورد آزاری که تجربه کردهاند و میتوانستند توضیح دهند. او به آرامی شروع به باز کردن و به اشتراک گذاشتن آنچه که از سر گذرانده بود کرد. او بازخوردهایی را از اعضای گروه دریافت کرد که به او می گفتند نیازی به زندگی آن گونه که هست ندارد. پس از شرکت در چندین جلسه، سیندی در نهایت اعتراف کرد که دیگر نمیخواست در ازدواج آزاردهندهاش باشد و آماده طلاق بود. او توسط همسالانش در گروه حمایت می شد که به او کلمات تشویقی و توصیه های عملی زیادی می دادند. سیندی از طریق پشتیبانی و خدمات مختلف در دسترس او توانست داستان خود را تغییر دهد.
سیندی 69 ساله، قوی، مقاوم و در نهایت با طلاقش پیش می رود و از زمانی که تصمیم به ترک گرفته است به گذشته نگاه نکرده است. او تصمیم خود را مدیون آموزش و حمایت گروه هایی می داند که در Human Options شرکت کرده است.
از Human Options برای کمک به من برای بهبودی و یادگیری نحوه زندگی مجدد سپاسگزارم. ” – سیندی، مادر و بازمانده
الی سی و شش ساله یک رابطه دردناک سه ساله با پدر کوچکترین فرزندش را تحمل کرد. الی هر از چند گاهی مورد آزار فیزیکی و کلامی وحشیانه همراه با تخریب اموالش قرار می گرفت. الی و فرزندانش توانستند فرار کنند و آماده انتقال به مرحله بعدی برای ایمنی شدند. الی و چهار فرزندش به امید ایجاد ثبات و امنیت برای او و فرزندانش به مرحله دوم آمدند.
زمانی که الی مرحله دوم را شروع کرد، از شغل خود به عنوان مدیر پرونده در یک شرکت پزشکی در مرخصی پزشکی بود. معلولیت او ناشی از رابطه او بود. مدت کوتاهی پس از شروع برنامه گام دوم، الی مجبور شد علیه متجاوز خود شهادت دهد که باعث افزایش ناراحتی و اضطراب او شد. از طریق خدماتی که از طریق برنامه گام دوم در اختیار او قرار میگرفت، الی شروع به درمان فردی کرد تا بر روی آسیبی که از شریک سابقش متحمل شده بود کار کند.
الی تقریباً در تمام گروههای پیشنهادی در مرحله دوم شرکت کرد. در حالی که او در مورد سواد مالی، آمادگی شغلی، حقوق تحصیل مستاجر و گروه های درمانی تحصیل می کرد، فرزندانش در برنامه کودکان درمانی شرکت می کردند. همه فرزندان او یاد گرفتند که چگونه احساسات خود را به شیوه ای بدون خشونت بیان کنند. انعطاف پذیری الی برای دریافت حمایت مورد نیاز به او اجازه داد تا بر هدف خود برای ایجاد ثبات و امنیت از طرف شریک سابق خود برای فرزندانش متمرکز بماند. الی و چهار فرزندش به مرحله سوم منتقل شدند و مدت کوتاهی پس از آن یک فرصت مسکن مقرون به صرفه از طریق Families Forward به او پیشنهاد شد.
«اگر خدمات، گروهها و زمان ارائه شده توسط Human Options نبود، شاید هنوز در آن رابطه تاریک و خطرناک بودم. اکنون فرزندان من فرصتی برای رفاه و زندگی بهتر دارند.» - الی، بازمانده
گزینه های انسانی عزیز،
نام من کیم است و در سال 2006 به دلیل خشونت خانگی از طرف Human Option حمایت زیادی داشتم. در آن مدت واقعاً نیاز داشتم. یادم می آید در باجه تلفن عمومی نمی دانستم چگونه از تلفن استفاده کنم، نمی توانستم رانندگی کنم، نمی دانستم چگونه از تاکسی استفاده کنم، به زبان انگلیسی راحت نبودم ... و مهمتر از همه حقوقم را نمی دانستم. تا اینکه گزینه های انسانی را پیدا کردم.
با کمک یکی از دوستانم، با وجود اینکه در شهرستان دیگری زندگی میکردم، توانستم در «گزینههای انسانی» فرصتی پیدا کنم. من هنوز به خوبی اولین روزی را به یاد دارم که توسط پلیس از درب پناهگاه اضطراری اسکورت شدم.
همه برنامه ها را گذرانده و کامل کرده بودم. بعد از آن، حدود یک سال یا بیشتر، توانستم روی خودم بایستم. خوشبختانه توانستم کارم را به عنوان مهندس کامپیوتر ادامه دهم و اکنون می توانم کارم را در سانفرانسیسکو ادامه دهم.
بعد از اینکه با شخص مناسب آشنا شدم، متوجه شدم که زندگی زناشویی خوب باید چگونه باشد و متوجه شدم که چقدر هیولای وحشتناکی بود که با آن زندگی کرده بودم. من از حقوق خود بی اطلاع بودم، و اینکه چگونه هیولا با من بدرفتاری کرده بود. اما تونستم کمک بگیرم و برم.
از همه حمایت های Human Option در گذشته و در سخت ترین زمان های من سپاسگزارم!
- کیم، بازمانده

میراندا با این فکر که قرار ملاقات پس از سوء استفاده غیرممکن است، بار دیگر عشق و امید پیدا کرد. میراندا پس از پنج سال رهایی از شریک خشونتآمیزش، فکر میکرد که او و فرزندانش بالاخره از تمام آسیبهایی که متحمل شدهاند رهایی یافتهاند و میتوانند از نو شروع کنند. تا اینکه یک شب، شریک خشونت آمیز او به خانه جدید میراندا آمد و او و شریک جدیدش را تهدید به کشتن کرد. راه میراندا برای حفظ امنیت این بود که حکم منع را بگیرد.
میراندا با مرکز منابع خانواده South Orange County تماس گرفت و از یکی از وکلای حقوقی ما کمک خواست. در گذشته، میراندا تلاش کرده بود تا حکم منع خشونت خانگی (DVTRO) را علیه شریک سابق خود دریافت کند، اما چون از DVTRO آگاه بود، از خدمت اجتناب کرد و میراندا هرگز نتوانست به او خدمت کند. تیم وکالت حقوقی Human Options با میراندا از راه دور ملاقات کرد و او را به O'Melveney & Myers، یک شرکت حقوقی که گاهی به مشتریان Human Option کمک حقوقی رایگان ارائه می دهد، ارجاع داد. با کمک وکیل O'Melveney، در نهایت به او خدمت شد و میراندا توانست از او و فرزندانش محافظت کند.
میراندا توانست یک DVRO پنج ساله علیه شریک سابق خود و حضانت کامل قانونی و فیزیکی فرزندانش دریافت کند. از آنجایی که میراندا قربانی جنایت بود، در مورد فرآیند U-Visa، نوعی کمک مهاجرت که برای قربانیان جنایات از جمله خشونت خانگی ایجاد شد، آموزش دید. یکی از شرایط درخواست برای ویزای یو این است که جرم به مجریان قانون گزارش شده و قربانی با تحقیقات همکاری کرده است. وکیل حقوقی ما به میراندا کمک کرد تا یک کپی از گزارش پلیس خود را دریافت کند تا بتواند در یک کلینیک مهاجرت حاضر شود. در کلینیک، او دریافت که واجد شرایط دریافت ویزای U است، که اکنون به کار برای آن ادامه می دهد، در حالی که با فرزندانش به سفر برای شفا بازگشته است، و در یک رابطه سالم با شریک جدیدش است.
فکر نمیکردم هرگز بتوانم زندگیام را جلو ببرم. برنامه وکالت حقوقی گزینه های انسانی من و فرزندانم را از خطر نجات داد. من میتوانم با اطمینان از خانهام بیرون بروم و زندگیام را با شریک جدیدم و فرزندان امن زندگی کنم. ”
- میراندا، مادر و بازمانده
مایک بیش از دو سال بعد از این واقعیت طول کشید تا بفهمد آنچه او فکر می کند عشق است، در واقع سوء استفاده است. زمانی که مایک با کایل ملاقات کرد، فکر کرد که همسر روح خود را پیدا کرده است و به رویای خود یعنی داشتن یک رابطه عاشقانه عمل خواهد کرد. خیلی سریع، مایک به شدت از دوستانش منزوی شد و شروع به محدود کردن فعالیت های اجتماعی و فوق برنامه خود کرد تا با کایل باشد. مایک که از قبل احساس امنیت نمی کرد و نمی دانست کجا باید برود، سعی کرد با چند دوست ارتباط برقرار کند، اما هر بار که تلاش می کرد، باورش نمی شد یا دوستانش به او می گفتند که او هم مرد است و فقط «به او ضربه بزن».
مایک به برنامه توانمندسازی شخصی ما (PEP) ارجاع داده شد تا در مورد خشونت خانگی بیاموزد تا در مورد چرخه ای که مرتباً تکرار می کرد، بهتر یاد بگیرد. مایک از پیوستن به گروه عصبی بود زیرا مطمئن نبود که سایر اعضای گروه چگونه با او رفتار خواهند کرد. پس از جلسه اول، مایک در مورد اینکه چگونه گوش دادن به صحبت های دیگران در گروه در مورد تجربیاتشان به او کمک کرد تا بسیاری از همان هشدارها یا پرچم های قرمزی را که در اولین شروع قرار ملاقات با کایل از قلم انداخته بود، به اشتراک بگذارد. او اشاره کرد که گروه PEP باعث شد او احساس امنیت کند، در مورد تجربیاتش آگاهی بیشتری داشته باشد و مهمترین احساسی که برای اولین بار پس از مدت ها شنیده می شود. با آموزش و ابزارهای به دست آمده از گروه، مایک امیدوار است که چرخه جستجوی روابط سالم را برای خود بشکند، اکنون منابع مختلفی برای کمک دارد و برای بهبود و گسترش مجدد سیستم پشتیبانی خود تلاش می کند.
ما به آگاهی بیشتر در مورد آزار جنسی نیاز داریم تا مردم بدانند که خشونت یک انتخاب است و بر اساس جنسیت ما تبعیض قائل نمی شود.» - مایک، بازمانده

پس از تحمل بیش از شش سال خشونت خانگی فیزیکی، کلامی، مالی و عاطفی، شارلوت با ورود به پناهگاه اضطراری Human Option به همراه دو فرزندش سارا و ایوان که تنها یک و سه سال داشتند، اولین قدم را در مسیر شفای خود برداشت. آخرین تجاوز فیزیکی توسط همسرش در مقابل چشمان فرزندانش اتفاق افتاد و این به او قدرت داد تا نیروی انتظامی را فراخواند. سارا که تنها 3 سال داشت، با چشمان اشک آلود به افسر گفت: "پدر با مامان خیلی بد رفتار می کرد، تلفنش را شکست، خیلی بلند فریاد زد و باید برود." سطوح بالای استرس، اضطراب و نگرانی، شارلوت را به دنبال مراقبت همه جانبه و یادگیری در مورد منابع در دسترس خود و فرزندانش سوق داد. وقتی شارلوت به پناهگاه اضطراری آمد، خود را بیکار دید، برای حفظ هوشیاری سخت کار می کرد، قادر به کنترل حملات اضطرابی نبود و از تأثیرات خشونت خانگی بی خبر بود. او اغلب به دلیل نیازهای فراوان فرزندانش احساس می کرد که مادری مناسب نیست. در 30 روزی که شارلوت و خانواده اش در پناهگاه اضطراری بودند، او با کارکنان برای طرح ایمنی کار کرد و مراحلی را که برای زندگی رها از خشونت نیاز داشت، ترسیم کرد. شارلوت با ترس های خود روبرو شد و درخواست منع کرد، شروع به شرکت در کلاس های توانمندسازی و فرزندپروری کرد، با برنامه کودکان برای بهبود مهارت های فرزندپروری خود کار کرد و از منابع مالی استفاده کرد. اگرچه این روند دشوار بود و شامل چندین شکست بود، اما او هرگز تسلیم نشد و درخواست کرد که برای برنامه انتقالی Human Option، مرحله دوم، در نظر گرفته شود. او بیان کرد که برای ادامه سفرش به زمان بیشتری نیاز دارد و مطمئن بود حمایتی که در Human Options دریافت میکند تأثیر تغییردهندهای روی خانوادهاش دارد. شارلوت تنها در دو ماه حضور در مرحله دوم، توانست حکم منع، کار و مراقبت از کودک را به دست آورد. این دستاوردها به شارلوت قدرت داد تا به توانایی خود در محافظت، مراقبت و تأمین فرزندانش اعتماد کند. زبان بدن او همراه با رفتار فرزندش به شدت تغییر کرد. در زمانی که در مرحله دوم بود، شارلوت نیز متانت خود را حفظ کرد و به بزرگترین هدف خود برای تأمین مسکن دائمی رسید. قبل از ترک مرحله دوم، شارلوت همسالان خود را خطاب قرار داد و داستان خود را به اشتراک گذاشت تا آنها نیز احساس قدرت کنند. او با به اشتراک گذاشتن اینکه افکار منفی و آزار کلامی که برای سالها متحمل شده بود، به آرامی به عبارتی تبدیل میشد که مدیر پروندهاش اغلب به اشتراک میگذاشت و اکنون با آن زندگی میکند: «گذشته من آینده من را تعیین نمیکند» و احساس میکند چیزی وجود ندارد که او نتواند بر آن غلبه کند. شارلوت، سارا و ایوان به خانه ای امن نقل مکان کرده اند که در آن پیوندهای خانوادگی محکمی ایجاد می کنند و به سفر شفابخش خود ادامه می دهند.
علاقه مند به اشتراک گذاری داستان خود هستید؟
ما دوست داریم از شما بشنویم.
در جریان باشید
توانمندسازی بازماندگان و کمک به پایان دادن به چرخه خشونت در رابطه در اورنج کانتی کاری است که ما هر روز با حمایت بی دریغ جامعه خود انجام می دهیم.

رویدادها
وبینار: خشونت رابطه و تعقیب: تقاطع بحرانی
به Human Options برای یک وبینار مجازی رایگان در این ماه برای بزرگداشت ماه ملی آگاهی از تعقیب بپیوندید! تعقیب با بسیاری از اشکال دیگر خشونت بین فردی تلاقی می کند، یکی از این موارد خانوادگی […]
فوریه، ماه آگاهی و پیشگیری از خشونت در رابطه با نوجوانان (TDVAPM) است
1 فوریه 2025 - 28 فوریه 2025 فوریه ماه آگاهی و پیشگیری از خشونت در رابطه با نوجوانان (TDVAPM) است، و در سال 2025 در Human Options، ما در حال آماده شدن برای راه اندازی کمپین آگاهی خود هستیم […]
40 ساعت آموزش حامی خشونت خانگی (DVAT)
آیا به دنبال کار با بازماندگان خشونت خانگی هستید یا فقط دانش خود را گسترش می دهید؟ در کارگاه 40 ساعته Human Options ثبت نام کنید! این مجموعه خشونت خانگی که هر دو سال یک بار در بهار و پاییز ارائه میشود، […]
Hoag OC Marathon – برای یک هدف بدوید
OC Fair & Event Center 88 Fair Dr, Costa Mesa, CA, United Statesبه تیم گزینه های انسانی در ماراتن Hoag OC بپیوندید! بدوید، جمع آوری کمک مالی کنید و برای بازماندگان خشونت رابطه ایجاد کنید، ما بسیار هیجان زده هستیم که اعلام کنیم گزینه های انسانی […]
جشن سرگرمی جدی 2025
Balboa Bay Resort 1221 West Coast Hwy، نیوپورت بیچ، کالیفرنیاحامی مالی شوید حامی پلاتینیوم دکتر لیزا اشیلیان اوتس و مایک اوتس فرمول، شرکت. لطفاً برای اطلاعات بیشتر در مورد فرصت های حمایت با جاناتان فوربز، مدیر ارشد توسعه تماس بگیرید.