ایزابلا قبل از ورود به گزینه های انسانی، زندگی خود را وقف کمک به دیگران به عنوان کارگر موردی در یک مرکز مراقبت از بزرگسالان کرد. تعهد او به ارائه خدمات و منابع به مشتریانش گواهی بر طبیعت دلسوز او بود. با این حال، زمانی که شریک زندگی او شروع به تهدیدات عاطفی و مالی کرد، زندگی خود او به سمت تاریکی رفت و موقعیتی وحشتناک و خطرناک ایجاد کرد. تهدید می کرد که درآمدش را می گیرد تا نتواند برود. در هفتههای منتهی به ورود او به گزینههای انسانی، آزارگر ایزابلا تهدیدات خود را با گفتن اینکه او را خواهد کشت، به محل کارش سر میزند و با تماسها بمباران میکند، افزایش میدهد که در نهایت باعث شد او مجبور به ترک شغلش شود. نقطه عطف یک روز زمانی بود که شریک زندگی او تماس تکان دهنده ای با دخترشان، هانا برقرار کرد. او در نمایش وحشتناکی از ارعاب، پرسید که آیا ایزابلا میخواهد او بمیرد؟ ضربه روحی ناشی از چنین رویارویی ایزابلا را وادار به انجام اقدامات قاطع کرد. ایزابلا که با نیاز فوری به فرار مواجه شد، گام شجاعانه را برداشت و به پناهگاهها رسید تا برای همیشه آنجا را ترک کند و گزینههای انسانی را در جستجوی امنیت پیدا کرد.
ایزابلا غرق شد. او با شک و تردید در مورد توانایی خود برای بزرگ کردن هانا به تنهایی و نگرانی در مورد آینده اش دست و پنجه نرم کرد. روند بهبودی و یافتن پای او دلهره آور بود. با این حال، از طریق درمان و شرکت در گروه های هنر درمانی، ایزابلا شروع به بازیابی قدرت و اعتماد به نفس خود کرد. او یاد گرفت که هر زمان که احساس شرم یا گناه ناشی از ترک دوباره ظاهر می شد، دلایل فرار خود را به خود یادآوری کند.
با گذشت زمان و حمایت، تحول ایزابلا عمیق شد. او اکنون در استقلال تازه یافته خود آرامش و قدرت می یابد. او اعتماد به نفس بیشتری دارد که هانا را خودش بزرگ کند. ایزابلا و هانا به سفر خود در مرکز منابع خانواده ما ادامه دادند و با موفقیت به خانه خود منتقل شدند. Human Options با ارائه یک احساس ایمنی بسیار مورد نیاز، توانست امنیت خانه او را با قفل های جدید و دوربین Ring افزایش دهد.
امروز، ایزابلا در حال آماده شدن برای بازگشت به موقعیت خود در مرکز مراقبت بزرگسالان است، آماده است تا بار دیگر تغییری در زندگی دیگران ایجاد کند. داستان او گواهی قدرتمندی برای انعطاف پذیری و رشد شخصی است. او در جلسه آخر خود اظهار داشت: «خیلی خوشحالم که شما را پیدا کردم. دوباره برای خودم و دخترم احساس امنیت می کنم.»